از مشرق سعادت و نور ، خورشید دلها سر می زنه
قلبم به شوق نیمه نگاش ، سمت مدینه پر می زنه
افطار ، می کنه دلدار ، روزه ششو با بوسه به روی ماهش
با یه نگاهش ، برده دل از باباش
مادر ، قنداقه در بر ، به روی آتیش می سوزونه اسپند
وقتی که لبخند ، می شینه رو لبهاش
ای بهشت من ، یا امام حسن ، به خدا دلدادگیم از قدیمه
غم من چیه ، کم من چیه ، وقتی که آقام اینقده کریمه
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
الله و اکبر از یه نگاش ، از هیبت و غرور چشاش
وقتایی که رجز می خونه ، صفین می لرزه با نفساش
نوحه، اوج شکوهه، تکسوار عرصه های نبرده
دلیر و مرده ، شبیه پیغمبر
آقام ، خدای حُسنه ، اون ابتدا و انتهای حُسنه
که با نگاهش ، کرده به پا محشر
روح عالمه ، عشق فاطمه ، شاگرد امیر بدر و حنینه
ماه آسمون ، یل و پهلوون ، علمش به روی دوش حسینه