آموزش مداحی - جلسه مذهبی فرهنگی انصار الرضا (ع) مشهد مقدس

اشعار مداحی- آموزش مداحی و مباحث فرهنگی سیاسی و اجتماعی

آموزش مداحی - جلسه مذهبی فرهنگی انصار الرضا (ع) مشهد مقدس

اشعار مداحی- آموزش مداحی و مباحث فرهنگی سیاسی و اجتماعی

شهادت حضرت مسلم (ع)

شعر شهادت مسلم بن عقیل که معمولا شب اول محرم روضه حضرت مسلم خوانده می شود این اشعار از وبلاگ حسن فطرس برداشته شده است.

قطعه و مفرد


وفا
وقتی که زمین خورد از آن بام چه می گفت؟
می گفت صفا نیست دلی را که وفا نیست

رباعی و دوبیتی


مرد
اینجا چه سرائیست که جز درد ندارد
در سینه جز افسونِ دلی سرد ندارد
شهریست که آغشته شده فتنه و کینه
این کوفه به جز طوعه مگر مرد ندارد

شهر شقاوت
اسیر گشته ام اینجا ز بغض این سینه
گرفته راه نفس را به پنجه ی کینه
برو به راه دگر ای ضیاء قلبِ رسول
میا به شهر شقاوت عزیزِ دیرینه

ذبیح القفا
به شهر کوفه نوای صفا نمی آید
ز نای سینه ی مردم وفا نمی آید
میان خنده ی آنها چنین به گوشم خورد
به جز صدای ذبیح القفا نمی آید
 

اشعار عروضی


وداع آخرین
کاش چشمِ بسته‌ام می دید یک دم روی تو
می کشیدش بر رخِ خونم خم گیسوی تو
یادم آمد در وداع آخرینم با تو عشق
دل ربود از من کمانی گوشه ی ابروی تو
یا حسین جان من غریبِ کوفه و تو در کجا
می رسد اینک مشامم آن شمیمِ بوی تو
هر کجا هستی میا نزدیک تر مولای من
کینه ها بسیار دارد دشمن بد خوی تو
کوی من این شهر دشمن خیز اما دیده ام
می شود کرب و بلا صحرای خون و کوی تو
گوئیا افتادم از دار الاماره بر زمین
سر به روی قبله کردم قبله ی من سوی تو
وعده ی ما جنت المأوا در آن وقتِ وصال
تا که جان بخشد به جانِ من رخِ دلجوی تو

قاصد
تا شنیدم ای خدا مسلم فدا شد وای وای
یافتم یارب که فصل کربلا شد وای وای
از سر دار الاماره قاصدِ دل مضطرم
بر زمین افتاد و در حقش جفا شد وای وای
اشک غربت ریخت در آن کوچه های بی وفا
همچو بابایم شهیدِ عقده ها شد وای وای
تشنه لب جان داد و او را آب در کامش نبود
با عطش جان و تنِ او آشنا شد وای وای
چون شنیدم در میان خاک ها غلطیده است
سینه ام زد ناله ای و در نوا شد وای وای
خاک کوفه گشته خاک نینوای مسلمم
رأس او از پیکر پاکش جدا شد وای وای
هر کسی در راه آزادی دم از حق می زند
بایدش این گونه قربان خدا شد وای وای

کوفه
با نام شهر کوفه جانم پر از شرر شد
نایبِ پورِ زهرا در کوفه خون جگر شد
مسلم به رسم دعوت رو سوی کوفه آورد
امّا بهار عمرش در کوفه بی ثمر شد
چون کوفه کس ندیده مهمان نوازی آخر
مهمان شهر کوفه در کوچه در به در شد
مهمان حبیب حق است مهمان کشی روا نیست
مهمان شهر کوفه در کوفه جان به سر شد
نامردمان کوفه بسکه جفا نمودند
در خاک بی وفایی غلطان به خون قمر شد
چون بیتِ طوعه گردید خلوتگه نیازش
از ناله های مسلم چشمانِ طوعه تر شد
مسلم نماز خود را با آه و ناله خوانده
دامان سبز مسلم با گریه پُر گوهر شد
فطرس ز داغ هجرش سوزد چه عاشقانه
آتش گرفته عالم از غم چو با خبر شد

 

اشعار نو


در حال آماده سازی ...

 

ذکر و سرود


شکوه
سوی کوفه میا حسین که گشته شهر آهِ‌ من
بام دار الاماره شد حریم قتلگاهِ من
خون بارد دیدگان من
بر لب رسیده جان من
خشکیده این زبان من
یابن الزهرا حسین حسین(3)
دست بیعت ز کوفیان گرفته ام به ابتدا
جمله بیعت شکسته اند رسیده عمرم انتها
گشتم غریب شهر کین
با صورت خورده ام زمین
یا مولا حال من ببین
یابن الزهرا حسین حسین(3)
هستم شهیدِ راه دین شهید کربلا حسین
این باشد افتخارِ من که اولین فدا حسین
وفه بر من وفا نکرد
درد مرا دوا نکرد
جز بر قلبم جفا نکرد
یابن الزهرا حسین حسین(3)
چون بیتِ طوعه می شود محلِ سوز و ساز من
شکوه از کوفیان شده سر آخرِ نمازِ من
بی جانم کرده اند خدا
زندانم کرده اند خدا
عطشانم کرده اند خدا
یابن الزهرا حسین حسین(3)

التهاب
در کوچه های کوفه در غربتم خدایا
از مردمانِ‌ این شهر در حیرتم خدایا
اشکم شده طبیبم
من بی کس و غریبم
کوفه میا حبیبم
کوفه میا حبیبم (4)
می نالد این دلِ من از التهابِ غمها
سوزد شرار قلبم یادِ علیِ تنها
یا سیدی نظر کن
از آمدن حذر کن
از کوفیان گذر کن
کوفه میا حبیبم(4)
در پیش چشمم آید خشم فزون اعدا
زیر گلوی اصغر آن اکبر ارباً‌ اربا
در علقمه ببینم سقا به خون نشسته
هم چشم و هم که فرق و بال و پرش شکسته
یک یارِ بی قرینه
این شهر پر زکینه
رو سوی آن مدینه
کوفه میا حبیبم (4)

پناه آخر
کوچه های شهرِ کوفه شد پناهِ آخر من
ضربه های تازیانه می خورد بر پیکرِ من
من غریبِ این دیارم
غم درونِ سینه دارم
می شود این افتخارم
چون عمویم رستگارم
یا حسین جان(4)
در نماز اوّلینم دستِ بیعت می فشردند
کوفیان در وقتِ یاری دل به دشمن می سپردند
عهد و پیمان را شکستند
در قیامِ من نشستند
کوفیان با بی وفایی
در به رویم جمله بستند
یا حسین جان(4)
در میان منزلِ عشق من حدیثِ ناله خواندم
اقتدا بر حضرتِ عشق من نمازِ گریه خواندم
یا حسین ای مقتدایم
بشنو شرح ناله هایم
من به ذکرت در نوایم
شهر دشمن گشته جایم
یا حسین جان(4)
تو میا ای پورِ زهرا شهر کوفه شهر درد است
سینه های کوفیان از حبِّ حیدر سردِ سرد است
کوفیان دشنه به دستند
تشنه ی خونِ تو هستند
جملگی دنیا پرستند
ظالمان کوفه پستند
یا حسین جان(4)

 

شور و بحر طویل


حسین جان حسین جان
میا به شهر کوفه، که شهر بی وفائیست، پر از رنگِ ریائیست، دیار با صفا نیست، مأمن بچه ها نیست، علی اصغر تو، علی اکبر تو، رقیه دختر تو، سکینه گوهر تو، زینب مضطر تو، ساقیِ دلبرِ تو، ربابه همسر تو، طاقت غم ندارند، غصه به دل می‌آرند، شهر پر از غریبه، دلم چه بی شکیبه، گریون تو حبیبه، کوفه وفا ندارند، مردم بغض و کینه، شرم و حیا ندارند، اگر بیای به کوفه، تو تشنه لب فدا شی، شهید نینوا شی، غریب و سر جدا شی ...قطعه و مفرد


وفا
وقتی که زمین خورد از آن بام چه می گفت؟
می گفت صفا نیست دلی را که وفا نیست

رباعی و دوبیتی


مرد
اینجا چه سرائیست که جز درد ندارد
در سینه جز افسونِ دلی سرد ندارد
شهریست که آغشته شده فتنه و کینه
این کوفه به جز طوعه مگر مرد ندارد

شهر شقاوت
اسیر گشته ام اینجا ز بغض این سینه
گرفته راه نفس را به پنجه ی کینه
برو به راه دگر ای ضیاء قلبِ رسول
میا به شهر شقاوت عزیزِ دیرینه

ذبیح القفا
به شهر کوفه نوای صفا نمی آید
ز نای سینه ی مردم وفا نمی آید
میان خنده ی آنها چنین به گوشم خورد
به جز صدای ذبیح القفا نمی آید
 

اشعار عروضی


وداع آخرین
کاش چشمِ بسته‌ام می دید یک دم روی تو
می کشیدش بر رخِ خونم خم گیسوی تو
یادم آمد در وداع آخرینم با تو عشق
دل ربود از من کمانی گوشه ی ابروی تو
یا حسین جان من غریبِ کوفه و تو در کجا
می رسد اینک مشامم آن شمیمِ بوی تو
هر کجا هستی میا نزدیک تر مولای من
کینه ها بسیار دارد دشمن بد خوی تو
کوی من این شهر دشمن خیز اما دیده ام
می شود کرب و بلا صحرای خون و کوی تو
گوئیا افتادم از دار الاماره بر زمین
سر به روی قبله کردم قبله ی من سوی تو
وعده ی ما جنت المأوا در آن وقتِ وصال
تا که جان بخشد به جانِ من رخِ دلجوی تو

قاصد
تا شنیدم ای خدا مسلم فدا شد وای وای
یافتم یارب که فصل کربلا شد وای وای
از سر دار الاماره قاصدِ دل مضطرم
بر زمین افتاد و در حقش جفا شد وای وای
اشک غربت ریخت در آن کوچه های بی وفا
همچو بابایم شهیدِ عقده ها شد وای وای
تشنه لب جان داد و او را آب در کامش نبود
با عطش جان و تنِ او آشنا شد وای وای
چون شنیدم در میان خاک ها غلطیده است
سینه ام زد ناله ای و در نوا شد وای وای
خاک کوفه گشته خاک نینوای مسلمم
رأس او از پیکر پاکش جدا شد وای وای
هر کسی در راه آزادی دم از حق می زند
بایدش این گونه قربان خدا شد وای وای

کوفه
با نام شهر کوفه جانم پر از شرر شد
نایبِ پورِ زهرا در کوفه خون جگر شد
مسلم به رسم دعوت رو سوی کوفه آورد
امّا بهار عمرش در کوفه بی ثمر شد
چون کوفه کس ندیده مهمان نوازی آخر
مهمان شهر کوفه در کوچه در به در شد
مهمان حبیب حق است مهمان کشی روا نیست
مهمان شهر کوفه در کوفه جان به سر شد
نامردمان کوفه بسکه جفا نمودند
در خاک بی وفایی غلطان به خون قمر شد
چون بیتِ طوعه گردید خلوتگه نیازش
از ناله های مسلم چشمانِ طوعه تر شد
مسلم نماز خود را با آه و ناله خوانده
دامان سبز مسلم با گریه پُر گوهر شد
فطرس ز داغ هجرش سوزد چه عاشقانه
آتش گرفته عالم از غم چو با خبر شد

 

اشعار نو


در حال آماده سازی ...

 

ذکر و سرود


شکوه
سوی کوفه میا حسین که گشته شهر آهِ‌ من
بام دار الاماره شد حریم قتلگاهِ من
خون بارد دیدگان من
بر لب رسیده جان من
خشکیده این زبان من
یابن الزهرا حسین حسین(3)
دست بیعت ز کوفیان گرفته ام به ابتدا
جمله بیعت شکسته اند رسیده عمرم انتها
گشتم غریب شهر کین
با صورت خورده ام زمین
یا مولا حال من ببین
یابن الزهرا حسین حسین(3)
هستم شهیدِ راه دین شهید کربلا حسین
این باشد افتخارِ من که اولین فدا حسین
وفه بر من وفا نکرد
درد مرا دوا نکرد
جز بر قلبم جفا نکرد
یابن الزهرا حسین حسین(3)
چون بیتِ طوعه می شود محلِ سوز و ساز من
شکوه از کوفیان شده سر آخرِ نمازِ من
بی جانم کرده اند خدا
زندانم کرده اند خدا
عطشانم کرده اند خدا
یابن الزهرا حسین حسین(3)

التهاب
در کوچه های کوفه در غربتم خدایا
از مردمانِ‌ این شهر در حیرتم خدایا
اشکم شده طبیبم
من بی کس و غریبم
کوفه میا حبیبم
کوفه میا حبیبم (4)
می نالد این دلِ من از التهابِ غمها
سوزد شرار قلبم یادِ علیِ تنها
یا سیدی نظر کن
از آمدن حذر کن
از کوفیان گذر کن
کوفه میا حبیبم(4)
در پیش چشمم آید خشم فزون اعدا
زیر گلوی اصغر آن اکبر ارباً‌ اربا
در علقمه ببینم سقا به خون نشسته
هم چشم و هم که فرق و بال و پرش شکسته
یک یارِ بی قرینه
این شهر پر زکینه
رو سوی آن مدینه
کوفه میا حبیبم (4)

پناه آخر
کوچه های شهرِ کوفه شد پناهِ آخر من
ضربه های تازیانه می خورد بر پیکرِ من
من غریبِ این دیارم
غم درونِ سینه دارم
می شود این افتخارم
چون عمویم رستگارم
یا حسین جان(4)
در نماز اوّلینم دستِ بیعت می فشردند
کوفیان در وقتِ یاری دل به دشمن می سپردند
عهد و پیمان را شکستند
در قیامِ من نشستند
کوفیان با بی وفایی
در به رویم جمله بستند
یا حسین جان(4)
در میان منزلِ عشق من حدیثِ ناله خواندم
اقتدا بر حضرتِ عشق من نمازِ گریه خواندم
یا حسین ای مقتدایم
بشنو شرح ناله هایم
من به ذکرت در نوایم
شهر دشمن گشته جایم
یا حسین جان(4)
تو میا ای پورِ زهرا شهر کوفه شهر درد است
سینه های کوفیان از حبِّ حیدر سردِ سرد است
کوفیان دشنه به دستند
تشنه ی خونِ تو هستند
جملگی دنیا پرستند
ظالمان کوفه پستند
یا حسین جان(4)

 

شور و بحر طویل


حسین جان حسین جان
میا به شهر کوفه، که شهر بی وفائیست، پر از رنگِ ریائیست، دیار با صفا نیست، مأمن بچه ها نیست، علی اصغر تو، علی اکبر تو، رقیه دختر تو، سکینه گوهر تو، زینب مضطر تو، ساقیِ دلبرِ تو، ربابه همسر تو، طاقت غم ندارند، غصه به دل می‌آرند، شهر پر از غریبه، دلم چه بی شکیبه، گریون تو حبیبه، کوفه وفا ندارند، مردم بغض و کینه، شرم و حیا ندارند، اگر بیای به کوفه، تو تشنه لب فدا شی، شهید نینوا شی، غریب و سر جدا شی ...

شعر روز اول محرم ورودیه به محرم

اشعار مداحی روز اول محرم از وبلاگ حسن فطرس

قطعه و مفرد


ناله
چیست این ناله؟ عزا، بهرِ که؟ از آنِ حسین
جان و دل چون شود این ماه؟ به قربانِ حسین

رباعی و دوبیتی


خونِ دل
سینه ام سوخت، دلم غم آمد
دیده ام اشک ز ماتم آمد
سببِ خون دلم پرسیدم
مادرم گفت محرم آمد

کرب و بلا
روزگاری که دلم بهر عزا حاضر شد
آب شد هر چه در آن بود دلم آخر شد
ناگهان دیدم از آن اشک که در سینه بریخت
نام پر سوز و غمِ کرب و بلا ظاهر شد

معجون
این زمین چیست که با کرب و بلا معجون است
هر که را پای نهند جان و دلش محزون است
بی گمان محشر عالم شده اینجا بر پا
یا که اینجا به خدا خون خدا مدفون است

اشعار عروضی


زائر کربلا
زائری که عازم کربلایی
داری می ری به عرش کبریایی
اوّل باید رنگ خدا بگیری
امضای ماه سامرا بگیری
دوم باید وضوی عشق بگیری
مدد ز زینب دمشق بگیری
سوم باید بوی صفا بگیری
ویزات و از امام رضا بگیری
دلت باید یه شب بره مدینه
مادرِ قد خمیده رو ببینه
پشت بقیع دلت یه بار کفن شه
تیر بخوره مثل امام حسین شه
باید دلت دیونه ی نجف شه
تا گناهات همیشه برطرف شه
چاه و باید در دل شب ببینی
گلبوسه از پای علی بچینی
باید بری اونجا که عالمییه
گریه کنی رو تلِ زینبییه
تشنه باشی تو قتلگاه بنالی
تا بدونی آقات بوده چه حالی
یه مشک آب رو دوش خود بگیری
بری کنار علقمه بمیری
خاک بریزی به جا سر تو چشمات
تا که بفهمی چی کشیده سقات
چشمات و کور کنی به خار احساس
تا که بشی یه کم شبیه عباس
هر روز و شب بسوزی و بخونی
مقیم بین الحرمین بمونی

دلِ نینوایی
دل دمادم نینوایی می شود
بار دیگر کربلایی می شود
موسم ماه محرم می رسد
دل به یکباره هوایی می شود
می زند دم از حسینِ فاطمه
نغمه ی دل آشنایی می شود
دست ها سوی ضریحش می رود
عازم کوی گدایی می شود
بزم ماتم با صدای نام او
بزم اشکِ با صفایی می شود
محفل اشک و عزای عاشقان
شامل لطف خدایی می شود
اشک ماتم بر علیِ اکبرش
درد عالم را دوایی می شود
از مرام ساقیِ لب تشنگان
خوی ما هم با وفایی می شود
در عزای اصغرِ شش ماهه اش
سینه ها مهد نوایی می شود
با دل شیدای زینب خواهرش
دل حریم کبریایی می شود
نالم از دیدار زینب با حسین
آن زمانی که جدایی می شود
جان بسوزد بر رقیه دخترش
در عزایش دل فدایی می شود
در میان مجمع ذکرِ حسین
بر دلِ تنگم ندایی می شود
روح آلوده به عصیان بی دریغ
گفت بر من هم دعائی می شود؟

اشکِ دل
اشکِ دلِ من صدا نداره
عشق پادشه و گدا نداره
یک باره می شه دل به جنون زد
دیونه شدن نگا نداره
گر دنیا بشه به ناز شستم
دنیا که بی تو صفا نداره
من که می دونم یه روز می میرم
این خاک سیه وفا نداره
وقتی که منو تو قبر بذارند
اونجا دیگه ناله جا نداره
اونجاست که می گن چیکاره هستی
این غلام مگه آقا نداره
این دل به هوای تو زند پر
یک بام و دو صد هوا نداره
یک دل داره و یه یار زیبا
بیماری من شفا نداره
سالم شدنم نگاه چشمت
چشمی که تو دنیا تا ندازه
من عاشق چشمان حسینم
هیچ عاشقی کربلا نداره

کاروان
کاروانی غرق نور و پر ز راز
مملو از خوبان حجاج‌ِحجاز
می رسد بین بیابانی مهیب
خون دل می گردد آن ها را نصیب
سرور این کاروان خون خداست
آن حسین بن علیِ مرتضاست
می گذارد پای در دشتی غریب
پرسد از نامش به صبر و با شکیب
از زهیرش خواست این صحرا کجاست؟
گفت پاسخ عقر و طف نامش دوتاست
گفت نام دیگری او را رواست
پاسخ آمد آری آری کربلاست
* * *
ناگهان شد کاروان غرق خروش
ناله ای آمد ز کلثومش به گوش
ای برادر ترسناک است این زمین
خوف آن را از همین اوّل ببین
تا حسین از خاطراتش دم گشود
دل ز اهل کاروان جمله ربود
زاده ی زهرا گل روح الامین
گفت شرح خاطراتش این چنین
در زمان جنگ با اشرار دین
وقت صفیّن و گذر از این زمین
هم حسن بود و علی بابایمان
خستگی از این سفر سودایمان
چون پدر خوابید در خوابش ولی
گریه ها می کرد بابایم علی
بی درنگ از خواب خود بیدار شد
گفت خوابی را که دل بیمار شد
در دل افلاکیان صد تیر کرد
خواب خود را اینچنین تعبیر کرد
دیده ام این دشت و صحرا غرق خون
همچو دریایی ز امواجِ جنون
ندر این دریا که بی هر بند و قید
دست و پا می زد حسینم همچو صید
او طلب می کرد یک فریاد رس
لیک یاری اش نکردی هیچ کس
بعد از آن بابا بگفتا یا حسین
با تو گویم یک سؤالی نور عین
آن چه در خوابم بدیدم راست بود
زهر خوابی که چشیدم راست بود
گر چنین گردد چه سازی ای پسر؟
می شوی از ظلم کین خونین جگر
گفتمش بابا میان قوم گبر
همچو تو باید عمل کردن به صبر
* * *
تا که شرح خواب بر پایان رسید
فصل اشک و ماتم جانان رسید
گفت و با یاران امیر کاروان
با سرشک دیده و اشک روان
آری آری این همان کرب و بلاست
این همان شط فرات و نینواست
آری آری در چنین غمخانه خاک
می شود جسم و تنِ من چاک و چاک
آری آری در همین دشت بلا
می شود دست علمدارم جدا
آری آری بین این صحرای خواب
مرگ اصغر می شود داغ رباب
آری آری پیش چشمان حرم
می شود پرپر علی اکبرم
آری آری در بیابان غریب
می رود از دست من تنها حبیبی
آری آری در زمین کربلا
قاسم و عبداللهم گردد فدا
آری آری در میان خیمه ها
می زند زینب برایم ناله ها
آری آری از جفای روزگار
چشم طفلان می شود از گریه تار
* * *
کاروان در اضطراب و واهمه
دست در دست حسین فاطمه
با سرشک غم به خاک آمد فرود
تا ابد بر کاروان باشد درود

بین الحرمین
می گن هر کی عاشقه دیونه ی دنیا می شه
میون عالم و آدم یه جوری شیدا می شه
چه خوبه چون که منم دیونه ی حسین شدم
آخه قلبم همیشه با عشق اونه وا می شه
می گن عاشقا اگه به سیم آخر بزنند
از چنین دیونگی توی جهان غوغا می شه
به سیم آخر زدم پَراش و وا کرده دلم
چون کبوتر دلم راهی کربلا می شه
دیونه ی کربلا نمی شه آزاد بمونه
اون فقط تو صحن بین الحرمین رها می شه
هر کسی هر چی می خواد پشت دلم بگه
کی دیده خاک بیابون حریفِ طلا بشه

زیارت
از اوّل زندگی ام اسمت و فریاد می زنم
وقتی محرم می رسه گریه کنان داد می زنم
از اوّل زندگی ام عشق تو حاصلم شده
روضه ی دشت کربلا بدجوری قاتلم شده
وقتی می بینم زائرا دارند می رند به کربلا
یه آه سردی می کشم فقط می گم من چی خدا
آقا می شه یه روز منم تو رو زیارت بکنم
کنار قبر شش گوشه است عرض ارادت بکنم
پشت ضریح با صفات چشمام و زندونی کنم
میون صحن و حرمت قلبم و قربونی کنم

 

اشعار نو


در حال آماده سازی ...

 

ذکر و سرود


ماتم
می رسد نغمه ی ماتم
ناله ی حضرت خاتم
می رسد موسم زاری
می رسد بوی محرم
من که از روز ازل عبد حسینی هستم
بر درِ خانه ی دل پرچم مشکی بستم
از غمش خون شده عینم
من عزادارِ حسینم
یا حسین جان یا حسین جان (2)
به خدا اسم حسین و
من به همه اسما نمی دم
به خدا غیر حسین و
تو قلبم جا نمی دم
آخه اون ارباب گلگون کفنِ قلب منه
ضربان قلبِ من فقط برا اون می زنه
پای روضه اش نگرانم
اونه یار دو جهانم
یا حسین جان یا حسین جان (2)
به خدا اصغر زارش
دلمو دیونه کرده
صورت اکبر زیباش
توی قلبم خونه کرده
روز روشن به خدا بی عشق اون مثل شبه
بسوزم واسه دلی که بی قرارِ زینبه
عشق اون کرده اسیرم
واسه عباسش می میرم
یا حسین جان یا حسین جان (2)
یه خرابه یه رقیه اش
روضه ی پر شرر من
یه بیابون پر خارش
زده آتش جگر من
بچه گر گریه کنه سر به سرش می زارند
گر بگه بابا سر بابا براش می آرند
یه جهان غربت و ناله
فدای پای سه ساله
یا حسین جان یا حسین جان (2)

حسرت
همه حسرتم کربلای حسینه (2)
تمام وجودم فدای حسینه (2)
در این سینه ام شور و حالِ حسینه
دلم تشنه ی آن جمالِ حسینه
همین می شود ذکر روز و شبِ من
همه هستِ من جمله مال حسینه
همه حسرتم کربلای حسینه (2)
تمام وجودم فدای حسینه (2)
فراغت شده سوز و غصه و دردم
کنم ناله من در عزای تو هر دم
نصیبم نما زائر تو شوم من
چو پروانه ای دور قبر تو گردم
همه حسرتم کربلای حسینه (2)
تمام وجودم فدای حسینه (2)
خدایا دلم می رود سر گویش
چو خورده گره دل به تارک مویش
ز عشق حسین من به تاب و تب هستم
شده روح من مست جام سبویش
همه حسرتم کربلای حسینه (2)
تمام وجودم فدای حسینه (2)
حسین جان خودم عبدِ نام تو هستم
ببین منتظر بهرِ جام تو هستم
تو اربابی و با صفا و کریمی
همه عمرِ خود من غلام تو هستم
همه حسرتم کربلای حسینه (2)
تمام وجودم فدای حسینه (2)

خاک عشق
کاروان حاجیان آمدند در نینوا
بعد حج نزد خدا می کنند جان را فدا
زینبا گوید حسین اینجا کجاست؟
بی گمان اینجا همان کرب و بلاست؟
کربلا یا کربلا (4)
بوسه زد مولا حسین بر زمین و خاکِ عشق
ناله و گریان شدش کار اهلِ پاکِ عشق
گفت و آری این همان غوغا سراست
تا ابد خاکش به عالم کیمیاست
کربلا یا کربلا (4)
اندرین دشت بلا اصغری پرپرشود
جان فدای دین خود حضرت اکبر شود
می شود عباس آب آور شهید
محشری دیگر شود اینجا پدید
کربلا یا کربلا (4)
کودک ناز حسین سدّ سیلی می شود
هم ز گوش و هم ز رو هر دو نیلی می شود
صد امان از غصّه ی اهل حرم
وارد کرب و بلا شد دلبرم
کربلا یا کربلا (4)

 

شور و بحر طویل


کرب و بلای حسین(ع)
زمزمه ی پیر و جوون، ذکر تموم آسمون، حسرت هر چی کهکشون، گریه ی صاحب زمون، بهشتِ حق روی زمین، مرحم دلهای غمین، مقتل تشنه کام ما، قتله گه امام ما، دعای ما تو هر نماز، نغمه دل وقتِ نیاز، اشکای می گه موقع راز، منشأ هر سوز و گداز، عرش عظیم نورِ عین، مرقد شاه عالمین، ضریح حضرتِ حسین، شفای دردِ بی دوا، قدری ز خاک نینوا ...

 کرب و بلا کرب و بلا حسین حسین جان(2)
دست خودم نیست به خدا اشکای نم نم
می‌ریزه از برگِ چشام پای محرم
دست خودم نیست به خدا دلم گرفته
با هیچی جز اسم حسین نمی‌شه محرم
* * *
یادش بخیر مادرِ من به وقتِ پیری
می‌گفت بگو اسم حسین آروم می‌گیری
بابام می‌گفت کرب و بلا فقط یه رازه
حاجتمه زیارتش حج و نمازه

آموزش مداحی به صورت آنلاین

سلام

با توجه به نزدیک شدن به ایام محرم الحرام و همچنین درخواست برخی دوستان جهت تشکیل کلاسهای مداحی (به صورت آنلاین) از علاقه مندان دعوت میشود جهت ثبت نام با آدرس ایمیل بنده تماس حاصل نمایند.

برای برگزاری این کلاسها هیچ گونه هزینه ای از افراد اخذ نمی شود.

جهت اعلام آمادگی با این ایمیل تماس حاصل نمایید.

pajooheshgar63@yahoo.com

یاعلی مدد.

غدیر در شعر فارسی

یة الله کمپانى:ساقى خم غدیر

باده بده ساقیا،ولى ز خم غدیر 
چنگ بزن مطربا،ولى به یاد امیر

وادى خم غدیر،منطقه نور شد 
باز کف عقل پیر،تجلى طور شد

آیة الله کمپانى:غدیر،حدیثى از قدیم

ولایتش که در غدیر شد فریضه امم‏ 
حدیثى از قدیم بود ثبت دفتر قدم

که زد قلم به لوح قلب سید امم رقم‏ 
مکمل شریعت آمد و متمم نعم

شد اختیار دین به دست صاحب اختیار من

آیة الله میرزا حبیب الله خراسانى:نوبت خم و غدیر است

امروز بگو،مگو چه روز است؟ 
تا گویمت این سخن به اکرام

موجود شد از براى امروز 
آغاز وجود تا به انجام

امروز ز روى نص قرآن‏ 
بگرفت کمال،دین اسلام

امروز به امر حضرت حق‏ 
شد نعمت حق به خلق اتمام

امروز وجود پرده برداشت‏ 
رخساره خویش جلوه‏گر داشت

امروز که روز دار و گیر است‏ 
مى ده که پیاله دلپذیر است

از جام و سبو گذشت کارم‏ 
وقت خم و نوبت غدیر است

امروز به امر حضرت حق‏ 
بر خلق جهان على امیر است

امروز به خلق گردد اظهار 
آن سر نهان که در ضمیر است

عالم همه هر چه بود و هستند 
امروز به یک پیاله مستند

مصطفى محدثى خراسانى:انتظار آسمان در غدیر

ملتهب در کنار یک برکه‏ 
روح تاریخ پیر منتظر است

دست خورشید تا نهد در دست‏ 
آسمان در غدیر منتظر است

بر سر آسمانى آن ظهر 
آیه‏هاى شکوه نازل شد

مژده دادند آیه‏هاى شکوه‏ 
دین احمد تمام و کامل شد

محمد على سالارى:نام غدیر حک بود بر جبینم

سر زد از دوش پیمبر،ماه در شام غدیر 
تا که جبرائیل او را داد پیغام غدیر

مژده داد او را ز ذات حق که با فرمان خویش‏ 
نخل هستى بار و بر آرد در ایام غدیر

دین خود را کن مکمل با ولاى مرتضى‏ 
خوف تا کى باید از فرمان و اعلام غدیر

مى‏شود مست ولاى مرتضى،از خود جدا 
هر که نو شد جرعه‏اى از باده جام غدیر شد

بپا هنگامه‏اى در آسمان و در زمین‏ 
تا ولایت شد على را ثبت،هنگام غدیر

شور و شوقى شد در آن صحراى سوزان حجاز 
مرغ اقبال آمد و بنشست بر بام غدیر

عشق مولا در دلم از زاد روز من نشست‏ 
بر جبینم حک بود تا مرگ خود نام غدیر

طاهره موسوى گرمارودى:آب غدیر آب حیات

اى شرف اهل ولایت،غدیر 
برکه سرشار هدایت،غدیر

زمزم و کوثر ز تو کى بهترند 
آبروى خویش ز تو مى‏خرند

این که کند زنده همه چیز آب‏ 
زاب غدیر است نه از هر سراب

از ازل این برکه بجا بوده است‏ 
آینه لطف خدا بوده است

خوشدل کرمانشاهى:خم ولاى ساقى کوثر

در غدیر خم نبى خشت از سر خم برگرفت‏ 
خشت از خم و لاى ساقى کوثر گرفت

از خم خمر خلافت در غدیر خم بلى‏ 
ساقى کوثر ز دست مصطفى ساغر گرفت

سید مصطفى موسوى گرمارودى:غدیر،گل همیشه بهار

گل همیشه بهارم غدیر آمده است‏ 
شراب کهنه ما در خم جهان باقى است

خداى گفت که«اکملت دینکم»،آنک‏ 
نواى گرم نبى در رگ زمان باقى است

قسم بخون گل سرخ در بهار و خزان‏ 
ولایت على و آل،جاودان باقى است

گل همیشه بهارم بیا که آیه عشق‏ 
بنام پاک تو در ذهن مردمان باقى است

؟:عرش بر دوش غدیر

در روز غدیر،عقل اول‏ 
آن مظهر حق،نبى مرسل

چون عرش تو را کشید بر دوش‏ 
آنگاه گشود لعل خاموش

فرمود که این خجسته منظر 
بر خلق پس از من است رهبر

بر دامن او هر آن که زد دست‏ 
چون ذره به آفتاب پیوست

علیرضا سپاهى لائین:تنها در غدیر!!

دشت غوغا بود،غوغا بود،غوغا در غدیر

موج مى‏زد سیل مردم مثل دریا در غدیر

در شکوه کاروان آن روز با آهنگ زنگ‏ 
بى‏گمان بارى رقم مى‏خورد فردا در غدیر

اى فراموشان باطل سر به پایین افکنید 
چون پیغمبر دست حق را برد بالا در غدیر

حیف اما کاروان منزل به منزل مى‏گذشت‏ 
کاروان مى‏رفت و حق مى‏ماند تنها در غدیر!!

ناصر شعار ابوذرى:چراغانى صحراى غدیر

گفت برخیز که از یار سفیر آمده است‏ 
به چراغانى صحراى غدیر آمده است

موج یک حادثه در جان غدیر است امروز 
و على چهره تابان غدیر است امروز

بیعت شیشه‏اى و آهن پیمان شکنى‏ 
داد از بیعت آبستن پیمان شکنى!

پس از آن بیعت پر شور على تنها ماند 
و وصایاى نبى در دل صحرا جا ماند

موج آن حادثه در جان غدیر است هنوز 
و على چهره تابان غدیر است هنوز

ناظم‏زاده کرمانى:شب غدیر،شب قدر

عارفان را شب قدر است شب عید غدیر 
بلکه قدر است از این عید مبارک تعبیر

کرده تقدیر بدینسان چو خداوند قدیر 
اى على،اى که تویى بر همه خلق امیر

بهترین شاهد این قصه بود خم غدیر 
کرد تقدیر چنین لطف خداوند قدیر

فرصت شیرازى:نوش از خم غدیر

این خم نه خم عصیر باشد 
این خم،خم غدیر باشد

از خم غدیر مى‏کنم نوش‏ 
تا چون خم برآورم جوش

محمد جواد غفورزاده(شفق):شیعه جوشیده‏ست از غدیر

جلوه‏گر شد بار دیگر طور سینا در غدیر 
ریخت از خم ولایت مى به مینا در غدیر

رودها با یکدگر پیوست کم‏کم سیل شد 
موج مى‏زد سیل مردم مثل دریا در غدیر

هدیه جبریل بود«الیوم اکملت لکم» 
وحى آمد در مبارک باد مولى در غدیر

با وجود فیض«اتممت علیکم نعمتى» 
از نزول وحى غوغا بود غوغا در غدیر

بر سر دست نبى هر کس على را دید گفت‏ 
آفتاب و ماه زیبا بود زیبا در غدیر

بر لبش گلواژه«من کنت مولا»تا نشست‏ 
گلبن پاک ولایت شد شکوفا در غدیر

«برکه خورشید»در تاریخ نامى آشناست‏ 
شیعه جوشیده‏ست از آن تاریخ آنجا در غدیر

گرچه در آن لحظه شیرین کسى باور نداشت‏ 
مى‏توان انکار دریا کرد حتى در غدیر

باغبان وحى مى‏دانست از روز نخست‏ 
عمر کوتاهى‏ست در لبخند گلها در غدیر

دیده‏ها در حسرت یک قطره از آن چشمه ماند 
این زلال معرفت خشکید آیا در غدیر؟

دل درون سینه‏ها در تاب و تب بود اى دریغ‏ 
کس نمى‏داند چه حالى داشت زهرا در غدیر

سید رضا موید:ولایتعهدى حیدر،لبخند فاطمه

از ولایتعهدى حیدر،خدا تاج شرف‏ 
بار دیگر بر سر زهراى اطهر مى‏زند

در حریم ناز و عصمت زین همایون افتخار 
فاطمه لبخند بر سیماى شوهر مى‏زند

این بشارت دوستان را جان دیگر مى‏دهد 
دشمنان را این خبر،بر قلب خنجر مى‏زند

سید رضا مؤید:سلام بر غدیر،باب رحمت

باز تابید از افق روز درخشان غدیر 
شد فضا سرشار عطر گل ز بستان غدیر

موج زد دریاى رحمت در بیابان غدیر 
چشمه‏هاى نور جارى شد ز دامان غدیر

شد غدیر خم تجلیگاه انوار خدا

تا در آنجا جلوه‏گر شد نور مصباح الهدى

آفرینش را بود بر سوى آن سامان نگاه‏ 
ما سوى الله منتظر تا چیست فرمان اله

ناگهان ختم رسل آن آفتاب دین پناه‏ 
برفراز دست مى‏گیرد على را همچو ماه

تا شناساند به مردم آن ولى الله را

وال من والاه خواند،عاد من عاداه را

اى غدیر خم که هستى روز بیعت با امام‏ 
بر تو اى روز امامت از همه امت سلام

از تو محکم شد شریعت و ز تو نعمت شد تمام‏ 
ما بیاد آن مبارک روز و آن زیبا پیام

از ولاى مرتضى دل را چراغان مى‏کنیم

با على بار دگر تجدید پیمان مى‏کنیم

خط سرخى کز غدیر خم پیمبر باز کرد 
باب رحمت را ز اول تا به آخر باز کرد

بر جهان ما سوى حق راه دیگر باز کرد 
از بهشت آرزوها بر بشر در باز کرد

از غدیر خم کمال شرع پیغمبر شده است

مهر این فرمان بخون محسن و اصغر شده است

این خدائى روز،بر شیر خدا تبریک باد 
بر تمام انبیا و اولیا تبریک باد

یا امام العصر این شادى تو را تبریک باد 
چهارده قرن امامت بر شما تبریک باد

سینه‏ها از داغ هجران داغدارت تا به کى

چون«مؤید»شیعیان در انتظارت تا به کى

نظیرى نیشابورى:هستى ما از خم غدیر تو مست

قسم به جان تو اى عشق اى تمامى هست‏ 
که هست هستى ما از خم غدیر تو مست

در آن خجسته غدیر تو دید دشمن و دوست‏ 
که آفتاب بود آفتاب بر سر دست

فراز منبر یوم الغدیر این رمز است‏ 
که سر ز جیب محمد،على برآورده

حدیث لحمک لحمى بیان این معناست‏ 
که بر لسان مبارک پیمبر آورده

دکتر یحیى حدادى ابیانه:به یمن فیض ولایت

ستاره سحر از صبح انتظار دمید 
غدیر از نفس رحمت بهار چکید

گرفت دست قدر،رایت شفق بر دوش‏ 
زمین به حکم قضا آب زندگى نوشید

بر آسمان سعادت ز مشرق هستى‏ 
سپیده داد نوید تولد خورشید

به باغ،بلبل شوریده رفت بر منبر 
چو از نسیم صبا بوى عشق یار شنید

ز خویش رفته،نواخوان عشق بود و سرود 
به بانک زیر و بم،اسرار خطبه توحید

فتاد غلغله در باغ و شورشى انگیخت‏ 
که خیل غنچه شکفت و به روى او خندید

هوا ز عطر گلاب محمدى مشحون‏ 
زمین به عترت و آل رسول بست امید

رسول،سدره‏نشین شد،على به صدر نشست‏ 
پى تکامل دینش خداى کعبه گزید

گرفت پرچم اسلام را على در دست‏ 
از این گزیده زمین و زمان به خود بالید

به یمن فیض ولایت شراب خم الست‏ 
به عشق آل على از غدیر خم جوشید

محمود شاهرخى:جوشش غدیر در رگ زمان

به کام دهر چشاندى میى ز خم غدیر 
که شور و جوشش آن در رگ زمان جارى است

ز چشمه‏سار ولاى تو اى خلاصه لطف‏ 
به جویبار زمان فیض جاودان جارى است

محمد على صفرى(زرافشان):صحراى غدیر زیارتگه دلها

آن روز که با پرتو خورشید ولایت‏ 
ره را به شب از چهار طرف بست محمد

صحراى غدیر است زیارتگه دلها 
از شوق على داد دل از دست محمد

تا جلوه حق را به تماشا بنشینند 
بگرفت على را به سر دست محمد

یحیى:کوثرى از مى غدیر خم

ساقى اى قدت طوبى،اى لبت کوثر 
کوثرى میم امروز،از غدیر خم آور

آور از غدیر خم،خم خمم مى کوثر 
من منم بده ساغر،خم خمم بده صهبا

باده در غدیرم ده،از غدیر خم،خم خم‏ 
همچون زاهدان شهر،در غدیر خم شو گم

مى ز خم وصلم ده،تا کف آورم بر لب‏ 
خم دل کنم دجله،دجله را کنم دریا

محمد تقى بهار:باده تولا،شراب روحانى

اى نگار روحانى،خیز و پرده بالا زن‏ 
در سرادق لاهوت،کوس«لا»و«الا»زن

در ترانه معنى،دم ز سر مولا زن‏ 
وانگه از غدیر خم،باده تولا زن

تا ز خود شوى بیرون،زین شراب روحانى

در خم غدیر امروز،باده‏اى بجوش آمد 
کز صفاى او روشن،جان باده نوش آمد

و ان مبشر رحمت،باز در خروش آمد 
کان صنم که از عشاق،برده عقل و هوش آمد

با هیولى توحید در لباس انسانى

اوست کز خم لاهوت،نشأه صفا دارد 
در خریطه تجرید،گوهر وفا دارد

در جبین جان پاک،نور کبریا دارد 
در تجلى ادراک جلوه خدا دارد

در رخش بود روشن،رازهاى رحمانى

حالى اردبیلى:خم جنت

صبح سعادت دمید،عید ولایت رسید 
فیض ازل یار شد،نوبت دولت رسید

از کرمش بر گدا،داد همى جان فزا 
گفت بخور زین هلا،کز خم جنت رسید

احمد عزیزى:جوشش غدیر از غیرت

غدیر خم از غیرت بجوش است‏ 
ببین قرآن ناطق را خموش است

خم غدیر از کف این مى ترست‏ 
زانکه على ساقى این کوثر است

مکرم اصفهانى:غدیر حقه الماس

اندیشه مکن زانکه کند وسوسه خناس‏ 
در باب على یعصمک الله من الناس

باید بشناسانیش امروز به نشناس‏ 
بازار خزف بشکنى از حقه الماس

حق را کنى آنگونه که حق گفت مدلل

یوسفعلى میر شکاک:آفتاب روى زهرا در غدیر

ماه صد آئینه دارد نیمه شبها در غدیر 
روزها مى‏گسترد خورشید،خود را بر غدیر

پیش چشم آسمان،پیشانى باز على‏ 
آفتاب روى زهرا در پس معجز غدیر

طائى شمیرانى:ماه سایه آفتاب

سایبان باور نکردم مه شود بر آفتاب‏ 
تا ندیدم بر فراز دست احمد بو تراب

آرى آرى ماه بر خورشید گردد سایبان‏ 
مصطفى گر آفتاب آید،على گر ماهتاب

حکیم ناصر خسرو:مگریز از عهد روز غدیر

بیاویزد آن کس به غدر خداى‏ 
که بگریزد از عهد روز غدیر

چه گوئى به محشر اگر پرسدت‏ 
از آن عهد محکم شبر یا شبیر

حاج غلامرضا سازگار:غدیر نقش ولاى على به سینه ما

غدیر عید همه عمر با على بودن‏ 
غدیر آینه‏دار على ولى الله ست

غدیر حاصل تبلیغ انبیا همه عمر 
غدیر نقش ولاى على به سینه ماست

غدیر یک سند زنده،یک حقیقت محض‏ 
غدیر از دل تنگ رسول عقده گشاست

غدیر صفحه تاریخ وال من والاه‏ 
غدیر آیه توبیخ عاد من عاد است

هنوز لاله«اکملت دینکم»روید 
هنوز طوطى«اتممت نعمتى»گویاست

هنوز خواجه لولاک را نداست بلند 
که هر که را که پیمبر منم،على مولاست

بگو که خصم شود منکر غدیر،چه باک‏ 
که آفتاب،به هر سو نظر کنى پیداست

چو عمر صاعقه کوتاه باد دورانش‏ 
خلافتى که دوامش به کشتن زهراست

قطعات ادبى:

اسماعیل نورى علاء:غدیر،معیارى که بدنیا آمد

آرى...خم! 
شربدار ولایت‏ 
غدیر حادثات‏ 
و میان منزل افشاى رازهاست. 
بنگریدش‏ 
که بر اوج دست و بازو 
در چنگ چنگالى از نور 
ایستاده است‏ 
ـبه ابرها نزدیکتر تا به ما 
و نگاه نمى‏کند 
نه در چشمان مشتاق‏ 
نه در دیدگان دریده از حسد. 
به این ترانه گوش کنید 
که در هفت آسمان مى‏طپد: 
«هر که مرا مولاى خویش بداند اینکه فرا چنگ من ایستاده مولاى اوست».آرى  
امروز همه چیز کامل است‏ 
معیارى بدنیا آمده‏ 
که در سایه‏اش‏ 
نیک و بد از هم مشخصند. 
در این زلال،باید جان را به شستشو نشست‏ 
در غدیر،یک تاریخ تبلور پیدا کرد.

و بدینسان،آن دشت که دیروز گمنامش، 
کندى و سستى قافله‏ها را مى‏زدود، 
امروز، 
طلوع آفتاب ولایت را بستر شد.

آن برکه آب،میانه کویرى برهوت، 
که رنج و خستگى مسافران را به جان مى‏خرید، 
امروز، 
چشمه جوشان و همیشه جارى پهنه آرمان‏هاى والا گشت.

بدینسان بود که پیامبر(درود خدا بر او و خاندانش) 
ندا در داد: 
آنها که بى‏ولایت على(سلام خدا بر او)رفته‏اند، 
باز گردند و 
در کناره غدیر،«آینه بلند اى آسمان کویر» 
با حماسه‏ساز نهضت اسلام،روح مطهر زمان، 
بیعتى دوباره کنند، 
و در طبیعت حقیقت،تنفسى روحنواز و مستى‏زا... 
و اینگونه بود که به یکباره، 
ـاز کالبد بى‏جان یک دشت پر سکوت‏ 
غوغاى اجابت و پذیرش برخاست.و هیاهوى سر در گم انسانى، 
ـدر بازتاب مرزهاى روشنى و جاودانگى‏ 
جوششى مداوم یافت، 
بیراهه‏ها،نهاده شد، 
و حجت در جانشان بیامیخت.

راستى را، 
مگر خورشید در غروبش، 
ماه را به نور افشانى،نمى‏گمارد؟ 
و مگر دریا، 
ابر را، 
از خود و براى خود،غنا نمى‏بخشد؟ 
در این زلال،باید جان را به شستشو نشست و از این دریا،باید گوهرهاى ناب به دست آورد.

در غدیر که به چه مى‏اندیشد؟ 
در غدیر گویا محمد صلى الله علیه و آله مى‏اندیشد: 
بدون على علیه السلام چگونه خواهد رفت؟ 
و على علیه السلام مى‏اندیشد: 
بدون محمد صلى الله علیه و آله چگونه خواهد رفت؟ 
و على علیه السلام مى‏اندیشد: 
بدون محمد صلى الله علیه و آله چگونه خواهد ماند؟ 
و مردم بین همین رفتن و ماندن است که به ابهامى شگفت گرفتار آمده‏اند: 
این همان محمد صلى الله علیه و آله است که مى‏ماند،اگر با على بیعت مى‏کردیم، 
و این حتى على علیه السلام است که مى‏رود،اگر بیعت را شکستیم!! 
توده مردم به چگونگى بیعت مى‏اندیشند و سران توطئه به شکستن بیعت...!!

چهارده قرن با غدیر ص 177

محمد باقر انصارى

شعر عید غدیر

اندرین عید سعید ای ساقی سیمین عذار
مست کن ما را ز عشق حیدر دلدل سوار
لا فتی الا علی لا سیف الا ذوالفقار
ساقیا جامی بده سرشار در عید غدیر
شد معین حجت احرار در عید غدیر
چون اجل خواهد بساط جسم را ویران کند
آن دو سائل مسئلت از مذهب و ایمان کند
لا فتی الا علی لا سیف الا ذوالفقار
مرغ روحت چون کند آهنگ پرواز از قفس
هیکلت را چون نماید قابض الارواح مس
لا فتی الا علی لا سیف الا ذوالفقار
آدم خاکی چو بیرون شد ز گلگشت جنان
گفت: یا رب من ندارم هیچ تاب امتحان
لا فتی الا علی لا سیف الا ذوالفقار
چون که ابراهیم را شد آتش سوزان مقام
طاقت آتش ندارد قالب لحم و عظام
لا فتی الا علی لا سیف الا ذوالفقار
در شب معراج پیغمبر به عرش کبریا
گفت: یا رب کیست این شیر و چه باشد ماجرا
لا فتی الا علی لا سیف الا ذوالفقار
غزوه خیبر به پیغمبر نشد ممکن ظفر
غرق غم شد مصطفی، نالید پیش دادگر 
لا فتی الا علی لا سیف الا ذوالفقار
طینت خاصان حق از طینت حیدر سرشت
«اشرف الدین» غیر تخم مِهر او در دل نکشت
لا فتی الا علی لا سیف الا ذوالفقار
منبع: سایت تبیان

بقیع

جلوه جنت‏به چشم خاکیان دارد بقیع

جلوه جنت‏به چشم خاکیان دارد بقیع

یا صفاى خلوت افلاکیان دارد بقیع

گر حصار کعبه را جبریل دربانى کند

صد چو موسى و مسیحا پاسبان دارد بقیع

گر چه با شمع و چراغ این آستان بیگانه است

الفتى با مهر و ماه آسمان دارد بقیع

گرچه محصولش بظاهر یک نیستان ناله است

یک چمن گل نیز در آغوش جان دارد بقیع

گرچه مى‏تابد بر او خورشید سوزان حجاز

از پر و بال ملائک سایبان دارد بقیع

میتوان گفت ازگلاب گریه اهل نظر

بى نهایت چشمه اشک روان دارد بقیع

بشکند بار امانت گرچه پشت کوه را

قدرت حمل چنین بار گران دارد بقیع

تا سروکارش بود با عترت پاک رسول

کى عنایت‏با کم و کیف جهان دارد بقیع

این مبارک بقعه را حاجت‏بنور ماه نیست

در دل هر ذره خورشیدى نهان دارد بقیع

اینکه ریزد از در و دیوار او گرد ملال

هر وجب خاکش هزاران داستان دارد بقیع

چون شد ابراهیم قربان حسین فاطمه

پاس حفظ این امانت را بجان دارد بقیع

فاطمه بنت اسد عباس عم، ام البنین

اینهمه همسایه عرش آستان دارد بقیع

در پناه مجتبى در ظل زین العابدین

ارتباط معنوى با قدسیان دارد بقیع

باقر علم نبى و صادق آل رسول

خفته‏اند آنجا که عمر جاودان دارد بقیع

×××

قرنها بگذشته بر این ماجرا اما هنوز

داغ هجده ساله زهراى جوان دارد بقیع

کس نمیداند چرا یا قرة عین الرسول

منظره فصل غم انگیر خزان دارد بقیع

آخر اینجا قصه گوى رنج‏بى پایان تست

غصه و غم کاروان در کاروان دارد بقیع

خفته بین منبر و محرابى اما بازهم

از تو اى انسیه حورا نشان دارد بقیع

راز مخفى بودن قبر ترا با ما نگفت

تا بکى مهر خموشى بر دهان دارد بقیع؟

شب که تنها میشود با خلوت روحانى‏اش

اى مدینه انتظار میهمان دارد بقیع

شب که تاریک است و در بر روى مردم بسته‏اند

زائرى چون مهدى صاحب زمان دارد بقیع

کاش باشد قبضه خاکم در آن وادى «شفق‏»

چون ز فیض فاطمه خط امان دارد بقیع

محمد جواد غفور زاده کاشانى (شفق)

اشعار مدح مولا علی(ع)

شعری در مدح مولا علی

اشعار زیر از وبلاگ اشعار فاطمی اخذ شده است.


علی  آن    شیر   میدان   شجاعت                 علی آن  مظهر  زهد  و  عدالت

همان   سرچشمه   علم  و  فضایل                به آن زیبا ترین شکل و  شمایل

علی    دریای   علم     بیکران ها                 که  بود  آگه   به  راه  آسمانها

شب  و  تنها  و   نخلستا ن  کوفه                  ز  نامردی   آن   مردان   کوفه

دلش  غمگین ز  رنج   روزگاران                 ز  سستی  و  ز  بد عهدی یاران

ز  تنهایی چو سر در چاه می کرد                   ز غم ها  شکوه ها و آه می کرد

چه  می گفتا  به  شب  اندر نهانی                  به  چاه  از   ناله های  آسمانی

دعا می خواند و آنجا داد  می زد                   ز درد و رنج و غم فریاد می زد

به   یاد  اشک آن  زهرای   اطهر                 ز فقدان و  ز  دوری پیمبر(ص)

به   یاد    فاطمه    قلبش   گرفته                  ز ناچاری غمش  در  دل نهفته

همان  ام الحسن  ،  ام  الحسینـش                گل   یاسش   و   ام الزینبـینـش

به یاد  محسن  آن   طفل  شهیدش                 که  لعنت باد   بر  قاتل  عنیدش

نماند  از   بهر  او   یاران   چندی                 بجز   قدر   کم  و  تعداد   اندی

سه تا ماندند زاصحاب پیمبر(ص)                  فقط   مقداد  و  سلمان و ابوذر

به  یاد   مالک   اشتر  که  مردی                  چو  او  هرگز  نبود اندر نبردی

علی   زیبا ترین   نام   دو   عالم                   علی   اولی ترین    اولاد    آدم

علی   آن   اولین   مر  د مسلمان                 که در جانش نشسته نور ایمان

به سیزده سالگی بهر پیمبر(ص)                   ولی گشت ووصی گشت وبرادر

علی   آن   وارث   علم      نبوت                  علی  آن   صاحب   حق  امامت

علی    معنای     عشق    آفرینش                 چراغ   روشن   تقوا  و   بینش

چرا می رفت   نخلستان      کوفه                  ز  نامردی   آن   مردان   کوفه

به نخلستان  دور  کوفه  می رفت                  ز  جور  مردمان کوفه می رفت

به  شب   آن   ناله های  آسمانی                  به اشک  و  ناله های  آنچنانی

غمش  پنهانی اندر   چاه می گفت                  اگر شادی  بدی  با ماه می گفت

به  هر جنگی  که با کفار می شد                   چو شیران حیدر   کرار می شد

ز تنهایی چون سرمی کرد در چاه                  ز  غم های  دل و از غصه و آه

اگر  چه  در زمین   تنها ..... بود                   به  راه   آسمان ها   آشنا   بود

به  یاد  رنج  زهرا گریه  می کرد                  ز فقدان   پیمبر  مویه  می کرد

---------------------------------------------------------------------------

پیمبر   کز  خلایق    برترین  بود                   بدانستی   که  حج  آخرین  بود

چو   در  خاک  غدیر  خم رسیدند                   بکردند  صبر  تا مردم  رسیدند

تمام   حاجیان  را   جمع    کردند                  سخن های فصیحش سمع کردند

سپس  دست  علی  بالای سر کرد                  وصیت  کرد و  گفتارش اثر کرد

که هر کس را که  من مولای اویم                 ز  بعد  خود  علی مولاش گویم

که هرکس دست من بالای اوهست                 ز بعد  من  علی مولای اوهست

وصی   باشد   برایم   هم    برادر                  ولی   بهر   شما   مولا و رهبر

ز   گفتار   نبی    طاعت    نمودند                 تمام   حاضران   بیعت   نمودند  

چو  پیغمبر  برفت   از   دار   دنیا                  دل   مولا   شکست  از کار دنیا

ولی   انداخت   رسم   بی    وفایی                 میان   امت   و   مولا   جدایی !

ضمان  و  بیعت  خود را  شکستند                 ز قدرت  دست  او کامل   ببستند

خلافت  را  ز  دست   او    ستاندند                 شتر  در خانه ای  دیگر نشاندند

ز  دست  او  حکومت   را   گرفتند                 همه   زین   ماجرا  اندر شگفتند

علی کز علم و حکمت هیبتی داشت                خلافت کی به نزدش قیمتی داشت

خلافت  را به  نزدش قیمتی  نیست                 به قدر لنگه کفش کهنه ای نیست

تمام  همّ  و  غمّش  بهر  دین   بود                که  دستورات قرآن کی چنین بود

سکوتش   بهر  حفظ    دین  اسلام                 که  تا  شاید  بماند  شیعه  را  نام

چنانکه  خاری   اندر چشم  او  بود                و  یا  یک  استخوانی در گلو  بود

سکوت ازشیرغران بس عجیب است             چرا؟ چون بین یارانش غریب است

بگفتا    صبر   کردم   بهر    دینم                   که  پیغمبر(ص)   بفرمودی  چنینم

نصیبش   گشت   در  آخر  شهادت                 به  مسجد  هم  به  محراب عبادت 

زیباترین رسم قدیمی

فرهنگ ما بالاترین فرهنگ دنیاست

تا روز محشر مکتب عشاق برپاست

بر پرچم حزب خدا این جمله انشاست

                                                 عشق علی از واجبات هر سجود است

                                                 بر منکرش جنات ممنوع الورود است

حیدر به درس معرفت آموزگار است

در سرزمین عشق و عرفان شهریار است

با کاروان فاطمیون همقطار است

                                                راه علی حق است دور از حقه بازی است

                                                اسلام بی نور ولایت، صحنه سازی است

دیوان او پر شد ز اشعار الهی

پرونده اش حتی ندارد یک سیاهی

عالم ندیده همچو مولا پادشاهی

                                               پیراهنش کهنه، ولی خوشبو به مُشک است

                                              هر شب غذای سفره اش یک نان خشک است

حیدر بلند آوازۀ قوم عرب بود

طعم کلامش، بهتر از طعم رطب بود

او بهترین شاگرد دانشگاه رب بود

                                               وقتی خدا از نمرۀ او مطمئن شد

                                               مولای ما فرمانروای انس و جن شد

شاٌن علی بالاتر از هر ارزیابی است

شب های پر راز و نیازش آفتابی است

در امتحان عشق، حق داده به او بیست

                                              گر چه کلام منکرانش پوچ و زشت است

                                              مزد تمام نوکران او بهشت است

کاری که حیدر کرد از کس بر نیاید

با گوشۀ چشمی گره را می گشاید

گفته نبی مادر دگر چون او نزاید

                                              نصب است بر طاق فلک، عکسی ز رویش

                                              حتی یهودی هم مسلمان شد ز خویش 

حیدر کرامت را عجب تفسیر کرده

سقف خراب عشق را تعمیر کرده 

رویای مردی را چه خوش تعبیر کرده

هر شب یتیمان عرب را سیر کرده

                                              طفلی که در شهر علی بی خانمان بود

                                              شرمنده از بابای بی نام و نشان بود

شیعه، مرام و مسلک و میراث مولاست

صدیقۀ کبری عروس و یاس مولاست

اسماء ما در دفتر عباس ِ مولاست

                                               شکر خدا مست امیرالمومنینیم

                                               مجنون نامی ِ یل ِ ام البنینیم

عشق علی روح است و ریحان است و جان است

یک نردبان بین زمین و آسمان است

انصافاً این حصن حصین ،خط امان است

                                               هر کس مسیر مرتضی را طی نموده

                                               در روز محشر ، عاقبت بر خیر بوده

آقای ما داده نمک بر سفرۀ غم

آقای ما در قبضه اش دارد جهنم

آقای ما دم داده بر فرزند مریم

                                              نقش و نماد شاه ما یک شال سبز است

                                              هر ثانیه ، ذکر علی ، آوای نبض است

بزم محبت را امامم سور و سات است

ذکر علی ، اکسیر حق آب حیات است

بی شبهه نام مرتضی رمز نجات است

                                              مشکل گشایِ شیعیان عالمین است

                                              او همسر زهرا و بابای حسین است

زیباترین رسم قدیمی، مکتب اوست

عیسای مریم گرم در تاب تب اوست                                           

عالم فدای خنده های زینب اوست

                                              این مذهب شیعه فقط یک نکته دارد

                                              بی عشق زینب زندگی معنا ندارد

منبع:وبلاگ مجانین العباس

                                                                                 

اشعار عید غدیر خم

شعر ولایت علی (ع) اشعار روز عید غدیر - شعر جشن عید غدیر- شعر هجده ذی الحجه -اشعر عید  غدیر خم -شعرمولودی

ضمن عرض تبریک به مناسبت فرارسیدن دو عید بزرگ قربان و غدیر اشعار زیر را که از وبلاگ حسن فطرس برداشتم جهت استفاده شما عزیزان در وبلاگ قرار می دهم امید است ما را از دعای خیرتان بی نصیب نکنید...

الحمد لله الذی جعلنا من المتمسّکین بولایت امیرالمومنین و الائمة المعصومین علیهم السلام
نادعلیاً مظهر العجائب، تجده عونالـک فی النوائب، کل هم و غم سینجلی، بعظمتـک یاالله، بنبوتـک یا محمد و بولایتـک یاعلی و یا علی و یا علی.

***********************************


قطعه و مفرد


کعبه ام
کعبه ام من حرم ایزد منان به کفم
من از این منسب والا همه دم در شعفم
کعبه ام، لیک خودم عاشق شهر نجفم
چون علی گوهر من بود من او را صدفم
حاجیان کوی من و من که به کوی علی ام
سرخوشم چون که خودم حاجی روی علی ام

رباعی و دوبیتی


نام علی(ع)
در عرش و سماء نام علی(ع) تک شده است
در حلقه ی عاشقان چکامک شده است
دیده شب معراج دو چشمان نبی
بر بال فرشتگان علی(ع) حک شده است

شوق ولایت
دل من حرف خود را با علی(ع)  گفت
دوباره جان گرفتش تا علی(ع)  گفت
گمانم امشب از شوقِ ولایت
خداوند جلی هم یا علی(ع)  گفت

بوتراب
امشب که سری خراب دارم
در سینه طلای ناب دارم
مستانه غزل خوان شده ام من
دل در ید بوتراب دارم

از زبان علی(ع)
من وارث آیین نبی الله ام
من شیر خدایم و وصلی الله ام
در بدر و حنین دیده ای رزمِ مرا
من حیدرم و علی ولی الله ام

حکایت
حکایت تاب زلفان علی است
جهان مدهوش مژگان علی است
تو می دانی که عشق و عاشقی چیست؟
هدف از عشق چشمان علی است

هر نفسم
عشق تو شد چون به دلم منجلی
بر همه گفتم نه و بر تو بلی
چون نفسی می کشم از سینه ام
هر نفسم نام تو گوید علی

بوی تو
چشم همه تشنه ی آن روی توست
شیعه خمارِ خم ابروی توست
باد صبا چون که رسید از نجف
آن چه مشامم برسد بوی توست

صبا
صبا گر بگذری بر کوی یارم
بگو با دلبرم، زیبا نگارم
به جون هر چی عشقه توی دنیا
گلِ عشقی به جز حیدر ندارم

اشعار عروضی


لحظه های ناب
شبی من را به سوی آب خواندند
مرا در عالم مهتاب خواندند
نمی دانم چه حالی داشتم من
به بیداری و یا در خواب خواندند
مرا با خود به کوی یار بردند
به بانگ عشق را دریّاب خواندند
به دستم جامی از کوثر نهادند
به سوی لحظه های ناب خواندند
شدم چون قطره بر برگ وجودم
مرا هم شبنم نمناک خواندند
نظر بر قامت نوری نمودیم
که نامش با دلی بی تاب خواندند
تمام دل به دستان بی محابا
علی گفتند و یا ارباب خواندند
به بالای سرش قابی غزل بود
همه آن قطعه را بر قاب خواندند
جهان مولود زیبای علی را
به کعبه معجزی نایاب خواندند
از آن روزی که ضربت بر علی خورد
محل سجده را محراب خواندند
علی در علم، بعد از مصطفی بود
محمد شهر و او را باب خواندند
بدان فطرش که یار مهدی اش را
در این دنیا بسی کمیاب خواندند

قبله نما
صفحه ی مجنون دلم بسته به موی حیدر است
خواب و خیال من فقط دیدن روی حیدر است
کعبه ی من، منای من، مروه ی من، صفای من
عقربه ی قبله نما، یکسره سوی حیدر است
حج نروم بدون او از چه به احرام شوم
چون حجر الاسود من چشم نکوی حیدر است
باد صبا که مرده را حیات نو عطا کند
وزیدنش ذره ای از شمیم بوی حیدر است
گاه دلم سوی نجف، گاه رود غدیر خم
این دل دیوانه ی من به جستجوی حیدر است
عزم سفر نموده ام تا حرم ابوتراب
مسافرم مقصد من رفتن کوی حیدر است
طعنه ی دشمن علی هیچ اثر نمی کند
مرحم نیش دشمنان، نوش سبوی حیدر است
نغمه ی جمع شیعیان یکسره باشد این چنین
لعنت بی شمار بر آن که عدوی حیدر است

هو یا علی(ع)
عشق تمام عالمی، هم جن و هم انس و ملک
هست از وجود پاک تو خلق السماء و الفلک
مشکل گشای هر دلی نامت گره وا می کند
هر کس دلم را بشکند نام پیدا می کند
ای نور چشم مصطفی، میر و علمدار حنین
ای همسر خیر النساء ، باب حسن باب حسین
شاه عرب، شیر خدا، ای شافعِ روز جزا
شیعه بگوید یک صدا، هو یا علی مرتضی
وقتی که از هو یا علی در محفلی دم می زنم
کاخ تمام دشمنان یک باره بر هم می زنم
دستم بگیر ای پادشه در درگهت چون نوکرم
باشد برایم افتخار، اینکه غلام حیدرم

عشق علی(ع) است و بس
پادشه و تاج سر عشق علی است و بس
اسوه ی ایمان، گوهر عشق علی است و بس
چونکه ولادت شده در کعبه ی عشق و صفا
فاش بگویم پسر عشق علی است و بس
ای که هوای غم عشاق نمودی بدان
مرحم هر دردِ سر عشق علی است و بس
دور و بر فاطمه چون شمع علی سوخته
دان که چرا بال و پر عشق علی است و بس
گشته به هر جنگ، چو سدّی بَرِ پیغمبرش
چونکه تهنتن سپر عشق علی است و بس
عشق حسین و حسن و زینب نالان او
این سه همه خود شرر عشق علی است و بس
گر چه ابالفضل قدش سر و رخش چون مه است
اوست ز نسلِ قمرِ عشق علی است و بس

تفسیر انما ولیکم الله و رسوله ...
لحظه ای عاشقانه خو گشتم
با دلم گرم گفتگو گشتم
نیمه شب بود و نیمه های رجب
گفتم ای دل چها کنم ز طرب
دل بگفتا به عشق شا ه جهان
استخاره نما تو با قرآن
هر طلیعی در آن نمایان شد
معنی اش رمز مستی جان شد
این من و دل، تقدس هر آه
وا نمودم به ذکر بسم الله
آیه ای شد عیان چو نور ماه
مائده بود و پنجم از پنجاه
آیه را بر حریم لب راندم
معنی اش را برای دل خواندم
دین پرستان ولایت از والاست
حق ولی و پیمبرش مولاست
دیگر آن کس ولایتش عظماست
کاو سرشتش ز عالم بالاست
با خدا در نماز خود نازد
در نمازش زکات پردازد
دل کمی در خودش تعقل کرد
با رگ قلب من تفعل کرد
گفت و با من حدیث آن دانی
گر ندانی چو مرده بی جانی
سائلی لحظه ی صلات عشق
او طلب می کند زکات عشق
گوهری از سلاله ی مهتاب
در رکوعش چو عاشقی بی تاب
با اشارت زکات او داده
همچو شاهی برات او داده
تا که انگشترش برون گردید
آیه ی حق به راکعون گردید
آن که باشد نماز می سازد
در نمازش زکات پردازد
آن که باشد بهشت در بالش
هستیان را شفا دهد شالش
کیست آن، حل مشکلش خوانند
میر ذات السلاسلش خوانند
کیست آن با نگاه روحانی
راهبی را کند مسلمانی
کیست او، یاور نبی الله
غیر حیدر، علی ولی الله

یا حیدر
وقتی که می گم یا حیدر، دلِ من پرنده می شه
توی سبقت از ملائک، باز دلم برنده می شه
می گن عاشقای مولا، اشکاشون مثلِ گلابه
چونکه در تموم دنیا، گلشون ابوترابه
کسی که دیوار کعبه، پیش مقدمش دو تا شد
عاشق ولادت اون، نه که ما بلکه خدا شد
«اگه گلهای بهار، همه عالم رو بگیره
گل حیدر گل عشقه، هیچکی جاشو نمی گیره»
امشب از عشق وجودش، چشامون بارون می باره
واسه شهر نجفِ اون، دلامون چه بی قراره
می خوام امشب تا سحرگاه، دلمو رو دست بگیرم
با تمامی توانم، یا علی بگم بمیرم

دنیای من
به خدا قسم علی تموم دنیای منه
هر کجا علی باشه منزل و مأوای منه
این دل عاشق من مست علی مرتضاست
درد من درمون من دست علی مرتضاست
به جز از عشق علی چیزی رو در دل ندارم
عاشق علی ام و ذره ای مشکل ندارم
هر کی عاشق علی باشه چیزی کم نداره
روز محشر که می آد غصه و ماتم نداره
چشم من منتظره ی لحظه ی دیدارِ توئه
دلم افتاده به خاک مجنون و بیمارِ توئه
قسمتم کن آقا جون نجف زیارت بکنم
کنار ضریح تو عرض ارادت بکنم

مولانا علی(ع)
عالمی این جمله می گویند مولانا علی
دل ز هر آشفته می شویند مولانا علی
تو به دل دادی علی جان سائلی عشق خود
سائلان هر لحظه می جویند مولانا علی
خاکیان با گُل ولی افلاکیان با بوی عشق
این به لب دارند و می بویند مولانا علی
لاله و یاس و شقایق همچو گلهای دگر
جمله از عشق تو می رویند مولانا علی
خیل آنان که طریق عشق حق طی کرده اند
راه تو پیوسته می پویند مولانا علی

هو یا امیرالمؤمنین(ع)
توتیای هر دو چشمم گردِ راه حیدر است
من که یک عمری حیاتم در پناه حیدر است
هر کسی روی نگارش دل به یغما می برد
آن چه برده هوش من آن روی ماه حیدر است
هر که گوید نغمه ی هو یا امیرالمؤمنین
یار حیدر می شود جزء سپاه حیدر است
با وصالش خوانده ام درس شهامت در الست
گریه های روز و شب یک ذره آه حیدر است
چشم او دیوانه کرده چشم من را از ازل
حسرت چشمان من گوشه نگاه حیدر است
رمز یا زهرا به وقت حمله ی شیر خدا
ضربه های از ذوالفقار و تکیه گاه حیدر است
هر که دارد آرزویی در سرای زندگی
آرزوی من فقط آن بارگاه حیدر است

علی(ع) مدد
من و از کوچیکی نوکر علی صدا زدند
بچه بودم به گوشم حلقه ی مرتضا زدند
مادرم با اسم اون قلب منو دیوونه کرد
شهدِ جانِ من و با نام علی نموونه کرد
من شدم شیعه ی حیدر، آدمی با اقتدار
نام اون برای من شد سَنَدی، یه اعتبار
دل من پر زد و رفت کنج نجف خوونه گرفت
دست من پیاله شد از اون یه پیمونه گرفت
عهد خود بستم و خووندم نام اون رو بی عدد
دست به زانو زدم و صدا زدم علی مدد
هر کی دلداری داره، من مه و ماهم علیه
شب قبر و تاریکی، پشت و پناهم علیه
می دونه دوستش دارم، مهتاب قلبم علیه
به خدا غلامش ام، ارباب قلبم علیه
حیدری مذهبم و عاشق ایوون طلاش
زندگیم و می ریزم هر روز و شب زیر پاهاش
می گن اربابم علی لحظه ی تلخ مردنم
برق شیرین نگاش مرحمی می شه بر تنم
کاشکی صد مرتبه، مرگم رو در آغوش بگیرم
تا با دیدن علی زنده بشم باز بمیرم
اگه دشمنای اون طعنه به شیعه می زنند
طعنه رو از روی خشم و بغض و کینه می زنند
یه روزی خدا به ما شاه گُل و گلاب می ده
مهدیِ علی می آد به دشمنا جواب می ده

اصل قرآن
دین اسلام ناب احمد را، مرکز اقتدار علی باشد
در سرای خیال هر مردی، مرد با اعتبار علی باشد
گر پیمبر رسول ایمان است، عهده دار کلید قرآن است
شیر میدان غزوه ی ایثار، یکه و تکسوار علی باشد
گر چه رهراست مادر سادات، گر چه زهراست ام آل الله
شیعه را مایه ی مباهات است، شوهر بی قرار علی باشد
مجتبی گر که یوسف زهراست، او ز نسل اصیل زیبائیست
چونکه یوسف ز صلب یعقوب است، مجتبی را تبار علی باشد
گرحسین بن‌حضرت‌حیدر، همچو لاله نشسته در خون است
هان بدان ای اسیر ثارالله، صاحب لاله زار علی باشد
زنیب از آن سبب خطیبی شد، در میان محافل دشمن
چون که استاد عرصه ی درسش حیدر نامدار علی باشد
آن یلی که به غرشش دشمن لرزه بر قامتش نمایان شد
نام او بود حضرت عباس، او ز نسل نگار علی باشد
در غدیر آمدش پیمبر خود، پیش چشم ملائک و آدم
گفت بعدِ من بدان عالم، رهبر ماندگار علی باشد
اصل قرآن و قاری و ترتیب، اصل ایمان و منشأ تکبیر
روزه و هم نماز و خمس و زکات، صاحب ذوالفقار علی باشد

خوش به حال سیّدا
در گلستان گفت بلبل این ندا، خوش به حال سیّدا
می کند هر ضربه ی قلبم صدا، خوش به حال سیّدا
دید شاگردی به مکتب خانه ای، سیّدی نورانی و دردانه ای
گفت با افسوس ناگه مرشدا، خوش به حال سیّدا
هر جوان و پیر هر بی یاری، پهلوان و میر و هر نام آوری
ذکر ثروتمند و هم ذکر گدا، خوش به حال سیّدا
گفت دلبر با دل آرای دلش، گفت آدم با همان آب و گِلش
این نگردد از دو لبهایم جدا، خوش به حال سیّدا
هرکه‌عاشق پیشه‌ی پیغمبرست، آرزویش‌خنده‌های حیدرست
بر دلش این را کند نور هدا، خوش به حال سیّدا
شال‌سبزسیّدی عشق‌من است، نام اومرهم به هر دردتن‌ست
شال آن ها بر وجودم چون ردا، خوش به حال سیّدا
بی گمان حتی نبی و فاطمه، عالمین و انبیاء، ذکر همه
بی گمان حتی خدا گوید خدا، خوش به حال سیّدا

اشعار نو


در حال آماده سازی ...

 

ذکر و سرود


بلور چینی
امشب که فصل بلور چینی نخل طلاست
با من بگو دلت دستِ شیر خداست
هر جا باشه ـ هر چی بشه ـ فقط درگیره یارمه
هر کی می خواد ـ هر چی بگه ـ علی مولا نگارمه
علی علی علی ـ علی مولا(4)
درد جهان به گوشه ی چشمش دوا شود
وای آن زمان که دل به رخش مبتلا شود
تو شهر عشق و عاشقی دیونه ی عشق دلبرم
تو کوچه های مجنونی در به درِ کوی حیدرم
علی علی علی ـ علی مولا(4)

خمِ غدیر
من از خمِ غدیر تو همیشه می نوشم
محبّتت آقا شده چو حلقه بر گوشم
مولا علی اسیرتم
مستِ خمِ غدیرتم
علی علی علی مدد ـ علی علی علی مدد(2)
دست نبی گره شده به دست مولایم
خوشم که شیعه ی علی همسر زهرایم
مولا علی اسیرتم
مستِ خمِ غدیرتم
علی علی علی مدد ـ علی علی علی مدد(2)
امیر دل شیر خدا علی مدد حیدر
می رسد از دلم ندا علی مدد حیدر
مولا علی اسیرتم
مستِ خمِ غدیرتم
علی علی علی مدد ـ علی علی علی مدد(2)

به نام حیدر
علی مولا علی‌علی جان (2) یا علی مولا علی علی جان (2)
دلی دارم به نام حیدر
دلبری دارم به نام حیدر
علی مولا علی‌علی جان (2) یا علی مولا علی علی جان (2)
سری دارم به نام حیدر
سروری دارم به نام حیدر
علی مولا علی‌علی جان (2) یا علی مولا علی علی جان (2)
یاری دارم به نام حیدر
یاوری دارم به نام حیدر
علی مولا علی‌علی جان (2) یا علی مولا علی علی جان (2)
دل هر کی یه جایی بنده
واسه ی دلبری می خنده
دل من هم علی پسنده
واسه مولا فقط می خنده
علی مولا علی‌علی جان (2) یا علی مولا علی علی جان (2)
دل من غوغایی نداره
جز علی سودایی نداره
دل عاشق به عشق حیدر
تو جهنم جایی نداره
علی مولا علی‌علی جان (2) یا علی مولا علی علی جان (2)

روح نمازم
علی ای راز و نیازم ـ علی ای روح نمازم (2)
علی جانم علی جانم علی جانم علی جانم (2)
وصی الله تویی حیدر، ولی الله تویی حیدر
همه ی حاصلِ دینِ ، نبی الله تویی حیدر
علی ای راز و نیازم ـ علی ای روح نمازم (2)
علی جانم علی جانم علی جانم علی جانم (2)
هر که دل بر تو سپرده، زنده باشد نه که مرده
به سرا پرده ی عشقت، دل عالم گره خورده
علی ای راز و نیازم ـ علی ای روح نمازم (2)
علی جانم علی جانم علی جانم علی جانم (2)
تو که سلطان جهانی، به جهان روح و روانی
به سر انگشت نگاهت، شود عالم دورانی
به سرت تاج شهامت، به کَفَت جام شهادت
عَلَم سرخ عروجت، شده محراب عبادت
علی ای راز و نیازم ـ علی ای روح نمازم (2)
علی جانم علی جانم علی جانم علی جانم (2)
همه کس نام تو گوید، همه جا عشق تو جوید
لاله و یاس و شقایق، همه با اذن تو روید
یا علی شیر خدایی، به مَلَک شاه و همایی
سائلان بر تو بنازند، که تو دنیای سخایی
علی ای راز و نیازم ـ علی ای روح نمازم (2)
علی جانم علی جانم علی جانم علی جانم (2)

خنده ی گیرا
علی نگهدارمنه ـ علی جان علی جان علی جان
ذکر علی کار منه ـ علی جان علی جان علی جان
چشمای زیبایی داره ـ علی جان
قد تماشایی داره ـ علی جان
بگم ز ناز خنده هاش ـ علی جان
خنده ی گیرایی داره ـ علی جان
علی نگهدارمنه ـ علی جان علی جان علی جان
ذکر علی کار منه ـ علی جان علی جان علی جان
اگه دل و شیکار کنه ـ آقامون
دل می مونه چیکار کنه ـ آقامون
می تونه با چشمِ سیاش ـ آقامون
خدا رو بی قرار کنه ـ آمون
علی نگهدارمنه ـ علی جان علی جان علی جان
ذکر علی کار منه ـ علی جان علی جان علی جان
دلم براش تاب و تبه ـ به والله
خواب و خیالم هر شبه ـ به والله
این و بگم صفا کنید ـ به والله
عشق حسین و زینبه ـ به والله
علی نگهدارمنه ـ علی جان علی جان علی جان
ذکر علی کار منه ـ علی جان علی جان علی جان
توی چشاش یه الماسه ـ ماشاء الله
عطر تنش بوی یاسه ـ ماشاء الله
غدیره امروز غدیره ـ ماشاء الله
روزِ بابای عباسه ـ ماشاء الله
علی نگهدارمنه ـ علی جان علی جان علی جان
ذکر علی کار منه ـ علی جان علی جان علی جان

غدیر
سبد سبد گل بیارید (2) وصیّ خاتم اومده
مژده بدید بکه در غدیر (2) علی اعظم اومده
کهکشان ها طشتی از نور آوردند
آسمان ها دورِ حیدر می گردند
حاجیان پیش چشم افلاکیان
جمله با عشق بیعت حیدر بیعت کردند
همیشه قلبم ـ آقام حیدر
توی غدیره ـ آقام حیدر
اینو می خوونه ـ آقام حیدر
آقام امیره ـ آقام حیدر
امیر قلبم علی مولا (4)
سبد سبد گل بیارید (2) وصیّ خاتم اومده
مژده بدید بکه در غدیر (2) علی اعظم اومده
در غدیر خم دستش دستِ پیغمبر
دینی گشته رویِ ساقی کوثر
گفته پیغمبر آن که سرورش هستم
بعد از این دیگر باشد سرورش حیدر
آقا فداتم ـ آقام حیدر
خودم گداتم ـ آقام حیدر
تا زنده باشم ـ آقام حیدر
خودم باهاتم ـ آقام حیدر
امیر قلبم علی مولا (4)
سبد سبد گل بیارید (2) وصیّ خاتم اومده
مژده بدید بکه در غدیر (2) علی اعظم اومده
شیعه در شادی و غم یا علی گوید
آل پیغمبر هر دم یا علی گوید
در سماء ذکرِ مَلَک یا علی باشد
حضرت داور خود هم یا علی گوید
علی کلامه ـ آقام حیدر
علی آقامه ـ آقام حیدر
حسرت عمرم ـ آقام حیدر
جواب سلامه ـ آقام حیدر

عید حیدر(ع)
ای دل دلبر اومده (2) عیدِ حیدر اومده (2)
دل من مثِ یک کبوتر، واسه عشق علی می میره
وقتی می خواد بره به پرواز، از تو مولا مدد می گیره
ولی امشب یه جای دیگه است، انگاری رفته تو غدیره
مستِ مستِ غزل می خوونه، می گه عشقم علی، امیره
ای دل دلبر اومده (2) عیدِ حیدر اومده (2)
بذار این دل بگه بدونند، که تو مولای عالمینی
تو چه با هیبت و بزرگی، پدر زینب و حسینی
ای دل دلبر اومده (2) عیدِ حیدر اومده (2)
اگه اوّل حضرت آدم اومد و ساکن زمین شد
هدفش دیدن شما بود، مست روی تو مه جبین شد
اگه نوح از همه جدا شد، کشتی عشقشو به آب زد
به خداوندیِ خداوند، اون رو از عشق بوتراب زد
اگه موسی عصای خود را، زد و دریای نیل دو تا شد
همگی بر امر علی بود، سببش رخصت آقا شد
اگه عیسی به یک اشاره، به دمی مرده زنده می کرد
واسه این بود که چشم مستت، به رخ مرده خنده می کرد
ای دل دلبر اومده (2) عیدِ حیدر اومده (2)
اگه اللهِ لایزالی همه عالم رو آفریده
واسه این بود که چون تو دلبر، گل زیباتری ندیده
ای دل دلبر اومده (2) عیدِ حیدر اومده (2)

ثمر حاجتم
عشق تو شد پناه من ـ علی مولا علی
حبّ تو تکیه گاه من ـ علی مولا علی
من ز تو شادم وصیِ مصطفی
دل به تو دادم علیِ مرتضی
ای یارم (یا حیدر) دلدارم (یا حیدر)
ای دینم (یا حیدر) آئینم (یا حیدر)
مولانا یا حیدر(4)
مهر تو حاصلم شده ـ به خدا روز و شب
عشق تو قاتلم شده ـ شده ام جان به لب
کن تو خلاصم دل من را بگیر
تا که شوم پیش رخت سر به زیر
امیدم (یا حیدر) خورشیدم (یا حیدر)
ایمانم (یا حیدر) قرآنم (یا حیدر)
مولانا یا حیدر(4)
از همه دل بریده ام ـ به تو دل بسته ام
از کرمت شنیده ام ـ ز همه خسته ام
در حرمت مرغ دلم پر زده
پشت درِ خانه ی تو در زده
محبوبم (یا حیدر) مطلوبم (یا حیدر)
ای جانم (یا حیدر) جانانم (یا حیدر)
مولانا یا حیدر(4)
شمس جمال حضرتت ـ همه ی حسرتم
زیارتت، زیارتت ـ ثمر حاجتم
ورد زبانم شده ذکر علی
خواب و خیالم شده فکر علی
افکارم (یا حیدر) غمخوارم (یا حیدر)
شیدایم (یا حیدرم) غوغایم (یا حیدر)
مولانا یا حیدر(4)

نذر
همه ی زندگیم، نذر وجودِ علی شد
سبب خلقت من، بسته به بودِ علی شد
دیوونه ی تو بودن ـ واسه من سرنوشته
خدا رو قلبم اوّل ـ نام حیدر نوشته
آقام آقام یا حیدر، آقام آقام یا حیدر(4)
آقای مهربونم، امیر المؤمنینم
مددی تا نَمُردم، نجف را ببینم
آقا در طول عمرم ـ عشق تو رو خریدم
زیباتر از تو دلبر ـ تو این جهان ندیدم
آقام آقام یا حیدر، آقام آقام یا حیدر(4)
همه عالم می دوونند، که تو دامِ تو هستم
مثِ آهوی وحشی ـ فقط رامِ تو هستم
دلم اینو می دونه، که چقدر مهربونی
شب تاریک قبرم، خودتو می رسونی
آقام آقام یا حیدر، آقام آقام یا حیدر(4)

ساقی
علی مولا، علی مولا، علی مولا علی جان(2)
ز میِ آن میخانه ات ـ قدحی ده بنوشم
مرامِ عاشقی تو ـ زده حلقه به گوشم
منم عبدِ دیوانه ات ـ بُرده عشقِ تو هوشم
گل محبتِ تو را ـ به عالم نَفروشم
علی مولا، علی مولا، علی مولا علی جان(2)
دلم امشب دیوانه ی ـ گُلِ رویت علی جان
تن و جانم نثارِ یک ـ تارِ مویت علی جان
شده ام من که خادمِ ـ سرِ کویت علی جان
گره خورده کارِ دلم ـ به ابرویت علی جان
علی مولا، علی مولا، علی مولا علی جان(2)
دلِ مجنون پر می کشد ـ به سوی بارِگاهت
بده تسکین دردِ مرا ـ فدای روی ماهت
تمام درد و ناله ام ـ حسرت از یک نگاهت
مرکزِ پرگارِ دلم ـ شده خالِ سیاهت
علی مولا، علی مولا، علی مولا علی جان(2)
امامِ اولین من ـ تویی شاهِ ولایت
شده کارم به روز و شب ـ همه مدح و ثنایت
تویی مرحمِ به قلبِ من ـ منِ عاشق گدایت
میانِ هر دو چشمانم ـ صنما جای پایت
علی مولا، علی مولا، علی مولا علی جان(2)

عیدِ شیعه ها
گل بارونه ـ غم گریونه ـ دل ها دوباره پر می گیره
خدا می گه ـ فرشته ها ـ زودی برید زمین غدیره
تمام آسمون پرِ فرشته ـ فرشته
رو بال اون فرشته ها نوشته ـ نوشته
بریم غدیر که اونجا هم بهشته ـ بهشته
فرشته ها پر می زنند، به هر طرف سر می زنند
بین زمین و آسمون، نعره ی حیدر می زنند
مولانا علی مولانا (4)
ستاره ها، سیاره ها، می گیرند از چشم همه رو
علی دوستا، با شیعه ها، همه می گن نغمه ی یا هو
انگار که تو هر دو جهان بهاره ـ بهاره
دست علی تو دستای نگاره ـ نگاره
دیدن داره دست دو تا ستاره ـ ستاره
دلم اسیره علیه، مست غدیره علیه
نبی می گه مسلمونا، اون که امیره علیه
مولانا علی مولانا (4)
افلاکیان، با عرشیان، عاشقن و علی سرشتند
یه یا حیدر، با رنگ سبز، رو طاق عرشِ حق نوشتند
نوشتن عاشق علی چو ماهه
اگه گدا باشه ولی یه شاهه
کسی که بی علی باشه تباهه
دلم علی رو می خونه، حبّ علی رو می دونه
فکر نکنم حتی آتیش، این دلم و بسوزونه
آسمون ها ـ کهکشون ها ـ ستاره بارون شدن امشب
عرش اعلا ـ نبی و مولا ـ هر دو تا مهمون شدن امشب
چون شب عید شیعه ها، غدیره ـ غدیره
دلا به ذکر یا علی اسیره ـ اسیره
علی مدال رهبری می گیره ـ می گیره
خوشا به حال سیّدا که جدّ اون ها علیه
میون قلب سیّدا یه نورِ سبزِ جلیه
مولانا علی مولانا (4)
امشب در دل ـ فرشته ها ـ عشق غدیر خم و دارند
امشب حیدر ـ با پیغمبر ـ نغمه ی اکملتم و دارند
زمین و آسمون که در خروشند ـ خروشند
لباس عشق و معرفت می پوشند ـ می پوشند
از خم مستی غدیر می نوشند ـ می نوشند
ای دل سرگشته ی من این همه غوغا رو ببین
میون جمع اهل بیت شادی زهرا رو ببین
مولانا علی مولانا (4)

عشق الست
علی ای عشق الستم ـ دل و دینم به تو بستم
ز خمِ عشق تو مستم ـ تا ابد حیدری هستم
تو دین و دنیای منی (یا علی مولا)
تمام سودای منی (یا علی مولا)
امیر و مولای منی (یا علی مولا)
امید فردای منی (یا علی مولا)
یا مرتضی ـ  یا مرتضی ـ یا مرتضی ـ یا مرتضی (2)
هست تمام هستیان (هست از حیدر (3))
مستی عاشقان دین (مست از حیدر (3))
علی ای باغ و بهارم ـ تویی محبوب و نگارم
در شب اوّل قبرم ـ من امیدی به تو دارم
پشت و پناه من تویی (یا علی مولا)
گرمی آه من تویی (یا علی مولا)
اوج نگاه من تویی (یا علی مولا)
رهبر راه من تویی (یا علی مولا)
یا مرتضی ـ  یا مرتضی ـ یا مرتضی ـ یا مرتضی (2)
نظر نما شاه عرب (شیر یزدان (3))
مدد علی مرتضی (شاه مردان (3))
تویی سلطان کرامت ـ تویی آن شاه شهامت
فاتح قلعه ی خیبر ـ من به قربان مرامت
تو جانشین احمدی (یا علی مولا)
حجت حق سرمدی (یا علی مولا)
بر همگان سرآمدی (یا علی مولا)
نور دلِ محمّدی (یا علی مولا)
یا مرتضی ـ  یا مرتضی ـ یا مرتضی ـ یا مرتضی (2)

 

شور و بحر طویل


علی(ع) یا علی(ع)
عبد امیرم ـ عاشق پیرم ـ امشب و مستِ ـ خمِ غدیرم
بعد نبی ام ـ علی ولی ام ـ شاکرِ لطف ـ ربِّ جلیّم
گوهر افلاک ـ ای پدر خاک ـ تو جانشینِ ـ سیّد لولاک
ساقی کوثر ـ فاتح خیبر ـ به حق نهاده ـ نام تو حیدر
همسر زهرا ـ وصیِ طاها ـ ای که تویی تو ـ سیّد و مولا
حجّت یزدان ـ حامی قرآن ـ رهرو راهت ـ پیرو ایمان

علی(ع)

از الستم ـ با تو هستم ـ من به عشقت ـ دیده بستم ـ هر زمانی ـ دل شکستم ـ من به نامت ـ دل رو بستم ـ دل تو باشی ـ دل پرستم ـ می تو باشی ـ می پرستم ـ از خود و از ـ جمله رستم ـ در ره تو من نشستم ـ بین خوابم ـ تب و تابم ـ تا که دیدم ـ عشق نابم ـ با خودم این ـ جمله گفتم ـ دل به دستم ـ دل به دستم ـ تا تو هستی ـ من که هستم ـ تا تو باشی ـ من چه هستم ـ ای نگارم ـ نوبهارم ـ تکسوارم ـ گلعذارم ـ شمع عشقِ ـ شام تارم ـ بی قرارم ـ بر تو یارم ـ دل فکارم ـ ترسم آخر ـ خون ببارم ـ هر دمی تو ـ کار و بارم ـ کم ندارم ـ غم ندارم ـ تا تو باشی ـ در کنارم ـ هر چه دارم ـ از تو دارم ـ تا دمی در ـ سینه دارم ـ از علی دل ـ بر ندارم ـ سوز و سازم ـ ای نیازم ـ رمز و رازم ـ بر تو نازم ـ تا تو هستی ـ دلنوازم ـ پیش دشمن ـ من نبازم ـ من که تنها ـ بر تو نازم ـ از جهانی ـ بی نیازم ـ با تو هر جا ـ من بتازم ـ ای نگارِ ـ چاره سازم ـ خال تو مهرِ نمازم ـ ای تو دلبر ـ ای تو سرور ـ ای تو رهبر ـ ای تو ساقی ـ تویی باقی ـ تویی ساغر ـ تویی زیور ـ تویی مهتر ـ تویی بهتر ـ تویی عشق ـ دلِ کوثر ـ تو که یاری ـ به پیمبر ـ تویی صفدر ـ تویی یاور ـ تویی میرِ ـ همه لشکر ـ تویی مولا ـ علی حیدر ـ علی حیدر ...



منبع: وبلاگ حسن فطرس

شعر شهادت امام محمد باقر(ع)

مطالب زیر از وبلاگ کاروان دل برداشته شده است. 

 

گریه می کنی ...

« السلام علیک یا باقر العلوم (ع)  »

بین نماز ، وقت دعا گریه می کنی
با هر بهانه در همه جا گریه می کنی

در التهاب آهِ خودت آب می شوی
می سوزی و بدون صدا گریه می کنی

هر چند زهر قلب تو را پاره پاره کرد
اما به یاد کرب و بلا گریه می کنی

اصلاً خود تو کرب و بلای مجسّمی
وقتی برای خون خدا گریه می کنی

آب خوش از گلوی تو پایین نمی رود
با ناله های وا عطشا گریه می کنی

با یاد روزهای اسارت چه می کشی ؟
هر شب بدون چون و چرا گریه می کنی

با یاد زلفِ خونی سرهای نی سوار
هر صبح با نسیم صبا گریه می کنی
  

 

 

هفتاد و چند داغ شقایق

تنها تر ین غر یب  دیار  مد ینه  بود

او مرد علم و زهد و وقار و سکینه بود

صد باب علم از کلماتش گشوده شد

در بین عالمان به  خدا بی قرینه بود

این خا نواده  نسل نجات و هدایتند

او نا خدای پنجمی  این  سفینه  بود

نا ن آور  همیشة  هر  کو دک  یتیم

بر شانه های خستة او جای پینه  بود

آتش گرفته باغ  دلش  از  شراره ای

سهم  امام  خستة  ما  زهر  کینه بود

همواره آسمان دلش رنگ لاله داشت

هفتاد و چند داغ  شقایق به سینه بود

دشت نگاه  او پُرِ گلهای اشک  بود

یاد آور حکایت  سقا و مشک  بود

 

 

 

 

کبوتر غریب

باقر علوم عا لم ،  عا لم آ ل پیمبر

غربت و مظلومیت رو ، برده ارث از بابا حیدر

دلش از غصه گرفته ، غم و دردش بی شماره

غیر اشک چشم خیسش ، دیگه همدمی نداره

از شرار زهر دشمن ، آب شده پیکر خسته ش

غیر آه دل نداره ، مرحمی دل شکسته ش

یه کبوتر غریبه ، بی سر و سامونه حالش

می خواد پر بگیره اما ، سنگ غم خورده به بالش

   *

پسرم بیا کنارم ، که دیگه رفتنی ام من

بیا تا برات بگم از ، ظلم و کینه های دشمن

به خدا یادم نمی ره ، اون همه ماتم و آزار

دشنام و سنگهای کینه ، خنده های سر بازار

مونده بود به زیر نعلِِِِِِِِِِِِِ  اسبها لاله های چیده

روی نیزه های بی رحم ، می دیدم سر بریده