امشـب شهـادت نـامهی عشاق، امضا میشود
فردا ز خون عاشقان، ایــن دشـت دریا میشود
امشب کنار یـکـدگـــر،بنشــستــه آل مـصـطـفـی
فردا پریشان جمعشان، چون قلب زهرا میشود
امشــب بــود برپــا اگــر، ایـن خـیمهی ثـاراللهی
فردا به دست دشمنــان، برکنده از جــا میشود
امــشب صــدای خــواندن قـرآن به گوش آید ولی
فردا صدای الامــان، زین دشــت بــر پــا میشود
امشب کنار مادرش، لب تشنه اصغر خفته است
فــردا خـدایــا بستــرش، آغــوش صحـرا میشود
امشب که جمع کودکان، در خـواب نــاز آسودهاند
فردا به زیر خـــــارها، گـمگــشتـه پیــدا میشود
امــشب رقیــه حلــقهء زریــن اگـر دارد به گوش
فردا دریغ ایــن گوشــوار از گــوش او وا میشود
امشب بـه خـیـل تشنگان، عباس باشد پاسبان
فردا کنــار علقمــه، بــی دسـت سقّـا میشود
امشب که قاسم، زینت گلـــزار آل مصطــفـاست
فردا ز مرکب، سرنگون، ایــن سـرو رعنا میشود
امشب گـــرفته در میــــان، اصحـــاب، ثـــارالله را
فـردا عــزیــز فاطمـه، بی یــار و تنــها میشود
امشب به دست شاه دشت،باشد سلیمانی نگین
فردا به دست ساربان، این حلقه یغما میشود
امــشــب سـر سِــرّ خــدا بــر دامـــن زینـب بود
فــردا انیس خولی و دیــر نصــــاری مــیشود
ترسم زمین وآسمان، زیر و زبر گردد "حسان"
فردا اســــارت نامهی زینب چو اجرا میشود
حسان چایچیان
امشـب شهـادت نـامهی عشاق، امضا میشود
فردا ز خون عاشقان، ایــن دشـت دریا میشود
امشب کنار یـکـدگـــر،بنشــستــه آل مـصـطـفـی
فردا پریشان جمعشان، چون قلب زهرا میشود
امشــب بــود برپــا اگــر، ایـن خـیمهی ثـاراللهی
فردا به دست دشمنــان، برکنده از جــا میشود
امــشب صــدای خــواندن قـرآن به گوش آید ولی
فردا صدای الامــان، زین دشــت بــر پــا میشود
امشب کنار مادرش، لب تشنه اصغر خفته است
فــردا خـدایــا بستــرش، آغــوش صحـرا میشود
امشب که جمع کودکان، در خـواب نــاز آسودهاند
فردا به زیر خـــــارها، گـمگــشتـه پیــدا میشود
امــشب رقیــه حلــقهء زریــن اگـر دارد به گوش
فردا دریغ ایــن گوشــوار از گــوش او وا میشود
امشب بـه خـیـل تشنگان، عباس باشد پاسبان
فردا کنــار علقمــه، بــی دسـت سقّـا میشود
امشب که قاسم، زینت گلـــزار آل مصطــفـاست
فردا ز مرکب، سرنگون، ایــن سـرو رعنا میشود
امشب گـــرفته در میــــان، اصحـــاب، ثـــارالله را
فـردا عــزیــز فاطمـه، بی یــار و تنــها میشود
امشب به دست شاه دشت،باشد سلیمانی نگین
فردا به دست ساربان، این حلقه یغما میشود
امــشــب سـر سِــرّ خــدا بــر دامـــن زینـب بود
فــردا انیس خولی و دیــر نصــــاری مــیشود
ترسم زمین وآسمان، زیر و زبر گردد "حسان"
فردا اســــارت نامهی زینب چو اجرا میشود
حسان چایچیان
امشـب شهـادت نـامهی عشاق، امضا میشود
فردا ز خون عاشقان، ایــن دشـت دریا میشود
امشب کنار یـکـدگـــر،بنشــستــه آل مـصـطـفـی
فردا پریشان جمعشان، چون قلب زهرا میشود
امشــب بــود برپــا اگــر، ایـن خـیمهی ثـاراللهی
فردا به دست دشمنــان، برکنده از جــا میشود
امــشب صــدای خــواندن قـرآن به گوش آید ولی
فردا صدای الامــان، زین دشــت بــر پــا میشود
امشب کنار مادرش، لب تشنه اصغر خفته است
فــردا خـدایــا بستــرش، آغــوش صحـرا میشود
امشب که جمع کودکان، در خـواب نــاز آسودهاند
فردا به زیر خـــــارها، گـمگــشتـه پیــدا میشود
امــشب رقیــه حلــقهء زریــن اگـر دارد به گوش
فردا دریغ ایــن گوشــوار از گــوش او وا میشود
امشب بـه خـیـل تشنگان، عباس باشد پاسبان
فردا کنــار علقمــه، بــی دسـت سقّـا میشود
امشب که قاسم، زینت گلـــزار آل مصطــفـاست
فردا ز مرکب، سرنگون، ایــن سـرو رعنا میشود
امشب گـــرفته در میــــان، اصحـــاب، ثـــارالله را
فـردا عــزیــز فاطمـه، بی یــار و تنــها میشود
امشب به دست شاه دشت،باشد سلیمانی نگین
فردا به دست ساربان، این حلقه یغما میشود
امــشــب سـر سِــرّ خــدا بــر دامـــن زینـب بود
فــردا انیس خولی و دیــر نصــــاری مــیشود
ترسم زمین وآسمان، زیر و زبر گردد "حسان"
فردا اســــارت نامهی زینب چو اجرا میشود
حسان چایچیان
خدا کند نرود امشب و سحر نشود
که روز ما زشب تار تیره تر نشود
چه فتنه ها که به دنبال این سحر نبود
خدا کند نرود امشب و سحر نشود
خدا کتد که که به حشر انتها شود امشب
که حشر واقعه کربلا دگر نشود
شب اسارت پرده نشین خاص خداست
چه می شود که اگر صبح پرده در نشود
شب شهادت نوباوگان فاطمه است
خدا کند که سحر گاه جلوه گر نشود
خدا کند نرود امشب و نیاید صبح
که داغ زینب مظلومه تازه تر نشود
خدا کند نشود صبح باز تا زینب
زداغ مرگ دو فرزند خون جگر نشود
خدا کند نشود صبح این شب عاشور
که یادگار حسن را کفن ببر نشود
خدا کند نشود صبح تا گلوی علی
نشان تیر دستم در کف پدر نشود
خدا کندکه فتد تیر حرمله از کار
ویا هرانچه زند تیر کارگر نشود
شب وداع علی اکبر است با لیلی
وداع مادر و فرزند مختصر نشود
گمان به مردن لیلی بود زداغ علی
خدا کند که زداغ پسر خبر نشود
خدا کند نشود صبح تا به دشت بلا
به خاک و خون تن عباس غوطه ور نشود
سر حسین ز پیکر جدا شود فردا
خوش است ظلمت امشب بگو بسر نشود
خدا کند ندمد صبح تا که فردا شب
خیام ال علی طعمه شرر نشود
ولی اگر نبود آب خون این شهدا
نهال دین خداوند بارور نشود
قیام حق به قیام حسین پیوند است
قیام حق نشود این قیام اگر نشود
فراق کربلامی کشد مؤید را
مگر جوار پدر قسمت پسر نشود
سید رضامؤید
منبع : سایت شیعتی