گوهر ولای تو به طینت من بود ای صنمم
ذکر خوب نام تو عبادت من بود ای صنمم
تو دلبر جانانه ، من عاشق دیوانه
تو شمع ولا و من بر گرد تو پروانه
ای حاصل من ، آن روی مهت
ای قاتل من ، تیر نگهت
امام رضا (ع) امام رضا (ع)
گره خورده این دل بر مویت
به فدای جلوه رویت
جزهوای کوی تو به قلب ودلم نکنم هوسی
کافرم اگر به غیر یاد تو من بکشم نفسی
ای آروزی دل ها / من بنده وتو مولا
دل با تو شود آرام / آرام دل زهرا
من مال توام / ای تاج سرم
جز کوی تومن جایی نروم
امام رضا (ع) امام رضا (ع)
گره خورده این دل بر مویت به فدای جلوه رویت
بنده گدا کجا که مست سبوی رضا بشود
عبد بی حیا کجا که زایر کرب وبلا بشود
خجلت زده ام کردی
از بس که کرم کرده ای
از لطف غلام خود را
راهی حرم کرده ایآهوی دلم دنبال رضاست
قلب و جگرم مال رضاست
امام رضا امام رضا گره خورده این دل بر کویت به فدای ...
نور عترت آمد از آیینه ام
کیست در غار حرای سینه ام
رگ رگم پیغام احمد می دهد
سینه ام بوی محمد می دهد
من سخن گویم ولی من نیستم
این منم یا او ندانم کیستم
جبرئیل امشب دمد در نای من
قدسیان خوانند با آوای من
ای بتان کعبه در هم بشکنید
با من امشب از محمد دم زنید
از هوا گلبانگ تهلیل آمده
دیده بگشائید جبریل آمده
مکه تا کی مرکز نا اهلهاست
پایمال چکمه بوجهلهاست
مکه دریای فروغ وحی شد
بت پرستان بت پرستی نهی شد
روز، روز مرگ ظلم و ظالم است
بانگ نفرت مرد ، اقرا حاکم است
یا محمد منجی عالم توئی
این مبارک نامه را خاتم توئی
انبیا مشعل ز تو افروختند
وز دمت پیغمبری آموختند
غیرت و مردانگی آئین توست
عزت زن در حجاب دین توست
بر همه اعلام کن زن برده نیست
برده مردان تن پرورده نیست
خاتم توحید در انگشت تو
حق به پیش روی و حیدر پشت تو
ما تو را زهرای اطهر داده ایم
شیر مردی مثل حیدر داده ایم
ما تو را دادیم در بین همه
یک خدیجه یک علی یک فاطمهقطعه و مفرد
ذکرِ علق
سلام ما به تو ای معنی حدیثِ علق
ای انتهای غروب و ای ابتدای فلق
رباعی و دوبیتی
صلوات
گر فکر رهایی ز غم و راه نجاتی
در این شب پر فیض تو خواهی ثمراتی
باید که به کوری دو چشمان حسودان
بر احمد و آلش بفرستی صلواتی
اشعار عروضی
آفتاب
آفتابِ عالم آرا آفتابی میکند
با اشعه رنگِ دلها را شهابی میکند
این چه دریائیست اعجازی حسابی میکند
چشم هر بینندهاش را نقره آبی میکند
خود دل است این، دلبر است این، رهنما و رهبر است
این رسول حق محمّد، حضرتِ پیغمبر است
کوه نور و صخرههایش خم شده در سجدهاش
آشنا غار حرا با نغمهی هر سجدهاش
بوتههای این بیابان گوئیا در سجدهاش
میکند هم خاک و باد و آب و آذر سجدهاش
کیست این جبریل دارد می به جامش میدهد
هم خدا، هم مکه، هم هستی، سلامش میدهد
نقش پیشانی او تک بیتی از دنیا غزل
رنگ چشمانش زند طعنه به شهد و بر عسل
ابروانش فارغ از هر گونه امثال و مثل
بر لبش طراحیِ حی علی خیر العمل
کینههای مانده در دل با اخوت ختم شد
تا که با دست محمّد این نبوّت ختم شد
عید مبعث آمد و دیده چراغانی شده
دیو جهل و نا امیدی سخت زندانی شده
عرش بنشسته به فرش و فصل مهمانی شده
روح ما با ذکر احمد روحِ روحانی شده
لحظهی پرواز آمد بالها را باز کن
شادیِ بعثت بدین پرپر زدن آغاز کن
وصلِ یار
نبض هستی لرزه بر رگهای کوهِ نور زد
باغبان انبیاء گل نغمهای مسرور زد
چشمِ کوههای دگر پیش حرا تاریک بود
چشم خورشیدی او علت بر این مشهور زد
بسکه شیرین بود وصلِ یار در غارِ حرا
صد ملک با بالهای سر درش را تور زد
هم نبوت را به دست آورد و هم ختم الرسل
فکر را از نو بنا کرد و دم از معمور زد
با چنین والا مقامی چشمها را خیره کرد
تیرها بر دیدگانِ دشمنانِ کور زد
دیگر از حرف یتیمی و شبانی نیست حرف
سیلی سنگین بعثت بر رخِ مغرور زد
دست شیطان را ببست و شاهکاری را گشود
گفت اسلام و همه ابلیسیان را دور کرد
اشعار نو
یا ایها المدثر
از سالها عزیمت
گویا که آمدی تو!
سردی ز چیست آخر؟
میلرزی از چه احمد؟
این بار آمدی تو!
این بار گو چه دیدی
در حال روزهداری
وقت نماز آری؟!
این بار گو چه دیدی؟!
این بار آمدن نیست
این بار فرق دارد
انگار رفتنی شد
چشمان برق بارد
انگار آشنایی میخواندت محمّد
میگویدت صدا با
آرامشی مؤثر
برخیز ای محمّد
یا ایها المدثر
ذکر و سرود
عهد
لحظهی بعثت نورانی احمد
آمد از غارِ حرا ندای سرمد
سورهی علق بخوان تو یا محمّد
ذکری که رمزِ حیاته
شبِ عید نقل و نباته
ذکرِ پاکِ صلواته
ای که معنی همان عهد الستی
از همون روز ازل به دل نشستی
طپش قلب مسلمونا تو هستی (2)
یا محمد یا محمد رسول الله (3)
عرشیان در آسمان نغمه سرایند
همهی ستارگان گرم نوایند
پایههای کعبه در مدح و ثنایند
موسم بهار رسیده
واسه دل قرار رسیده
بعثتِ نگار رسیده
کار قلبِ عاشقا شوق و سروره
عید مبعث واسه مسلمین غروره
دشمنا بدونند اسلام دینِ نوره
یا محمد یا محمد رسول الله (3)
نه فلک، ماه و ستاره، عرش اعظم
کهکشان و آسمان و هر دو عالم
شده تسخیرِ نبوت تو خاتم
کسی که برات هلاکه
روز محشرش چه باکه؟
اونجا عشقِ تو ملاکه
ما که جز خدا و تو یاری نداریم
واسه وقتِ دیدنت ببین خماریم
قلبمون رو برا تو هدیه میآریم
یا محمد یا محمد رسول الله (3)
جبل النور
شبِ بعثت نبی شبِ ثنای احمده
روشنی بخشِ دلا نبوته محمده
جبل النور ببین به دل داره جلا میده
از دلِ غارِ حرا نوایی آشنا میده
صل الله علیک یا محمد یا محمد یا محمد (3)
چی شده غار حرا سرودِ مستی میخونه
نغمهی محمد و تموم هستی میخونه
کار هر چی عرشیه زمزمه و ثنا شده
به مسلمونا بگید حاجتشون روا شده
صل الله علیک یا محمد یا محمد یا محمد (3)
دور هر چی کافره شرم و خجالت پیچیده
چونکه تو چشم نبی برقِ رسالت پیچیده
دلِ کل عالمین افتاده تو تاب و تبش
بسم ربک الذی خلق شده نقشِ لبش
صل الله علیک یا محمد یا محمد یا محمد (3)
شور و بحر طویل
سیدنا سیدنا یا رسول الله (3)
تمامِ مسلمین میگن ـ یا رسول الله
لبهای مؤمنین میگن
آسمون و زمین میگن
گلهای پر ز چین میگن
شعرهای آتشین میگن
نغمههای غمین میگن
آدمای حزین میگن
دلهای نازنین میگن
ملائکه همین میگن
* * *
گلها به گلزار میخونند
دلبر و دلدار میخونند
دلهای بیمار میخونند
دیدههای زار میخونند
دو چشمونِ تار میخونند
اشکای خونبار میخونند
جمعِ گرفتار میخونند
هر خطِ گفتار میخونند
سیره و رفتار میخونند
رموز و اسرار میخونند
تو را مدد کار میخونند
تو سختیها یار میخونند
* * *
معشوق عاشقا کیه؟
با همه آشنا کیه؟
دردِ ما رو دوا کیه؟
منجی آدما کیه؟
عزیز کبریا کیه؟
خاتم الانبیاء کیه؟
حضرت مصطفی کیه؟
با رعدِ هر صدایش
*************
منبع : وبلاگ حسن فطرس
تقاص
بگیر از دشمن ظالم تقاصم
خدا از دست هارون کن خلاصم
آزار
مرغِ قفسی راحتیاش بیشتر از من
چون کس دگر آزار نمیداد تنش را
رباعی و دوبیتی
الهی
کاش رضایم برسد در برم
تا که شود مرحمِ چشمِ ترم
پای به غل، عقده و خون در گلو
وای الهی نرسد مادرم
دشنام
همه عمرم به زندانها سپر شد
نگاهم ماند بر ره بی اثر شد
مرا زنجیر و غل از پا نینداخت
ز دشنام عدو عمرم به سر شد
مهیب
بدان معصومه جان بابا غریب است
رضا جان بی تو این دل بی شکیب است
به بالینم نیایید ای عزیزان
که جای من سیه چالی مهیب است
باب الحوائج
غمت دانم هزاران دسته بوده
تنت موسی بن جعفر خسته بوده
تو را باب الحوائج خواندهاند چون
که عمری در به رویت بسته بوده
اشعار عروضی
شکوه
از جفای تو فلک شکوه شد آغاز، مرا
مکن آزار در این مانده نفس باز، مرا
ای فلک این همه جان و تنِ من آزردی
من رضایم ز تو امّا تو رها ساز، مرا
روزهایم همه شب کردی و شبها همه تار
بیش از این در محن و غصه مینداز، مرا
بی وفایی تو بسیار شد آخر بس کن!
با غل و سِلسِل و زنجیر مکن ناز، مرا
باز کن بند از این مرغِ زمین افتاده
مددی کن تو در این لحظهی پرواز، مرا
با تنِ زخمی و رنجور چگونه بروم؟
مادر غمزدهام میکند آواز، مرا
رسم میهمانی زریهی زهرا این است
تن گلگون، دلِ پر خون، لبِ پر راز، مرا
تسخیر
قسم بر نالههای زخم و زنجیر
دلم را کردهای از ماتمت پیر
قسم بر سجدههای کُنجِ زندان
غریبیات شده در سینه چون تیر
از این زندان به آن زندان روانه
ز دستِ زندگی آخر شدی سیر
جهانْ کوچک به پیشِ غصههایت
یکی دردِ تو را کی شرح و تصویر؟
شده چشمم به پشتِ اشک زندان
بیا دست منِ افتاده را گیر
ضریحت را ندیدم وادریغا
کنم ناله از این احوال و تقدیر
بیا موسی بن جعفر از سرِ لطف
دلم را با نگاهی کن تو درگیر
دلم را بر ضریحت چون دخیلی
ببند و با ولایت کن تو تسخیر
ناسزا
لحظهی آخرم شده، تو کُنجِ زندانِ مهیب
خدا براتون نکنه، عمری به این سختی نصیب
وقتی در و باز میکنن پرندهی کُنج قفس
با آب و دونه میگیره هم یه امید هم یه نفس
وقتی کسی برای من درِ قفس وا میکنه
ضربهی تازیانهاش تنم رو غوغا میکنه
زندونای فراوونی، شکسته پیشِ صبرِ من
گمون کنم این آخری، باشه محلِ قبرِ من
شکنجههای این محل، با همه خیلی فرق داره
همش کنار، فقط یکیش، آتیش به قلبم میزاره
شکنجهگر تا میرسه، از رازِ یک جفا میگه
با ضربهی شلاقِ خود، مادر و ناسزا میگه
من که در این زندون غم، روی زمین مونده سرم
پروانه شمعِ علی، پیش مرگِ عشقِ مادرم
اشعار نو
در حال آماده سازی ...
ذکر و سرود
کویرِ عذاب
سوختم از زهرِ جفا ـ وای وای
ز دشمنان بی وفا ـ وای وای
من که غریبم آشنایم بیا
شرح تمامِ عقدههایم بیا
سرم به خاک است و به دامن بگیر
غریبتر از منی رضایم بیا
سوختم از زهرِ جفا ـ وای وای
ز دشمنان بی وفا ـ وای وای
حلقهی زنجیر تنم خورده است
ساق من از زجرِ غل آزرده است
بیا ببین کُنجِ کویرِ عذاب
گل وجودم که چه پژمرده است
سوختم از زهرِ جفا ـ وای وای
ز دشمنان بی وفا ـ وای وای
وای که دشمن چه به روزم نشاند
زخمِ جنایت به تن و جان کشاند
کینهی بابای غریبم علی
زهرِ عدوات به دلِ من چشاند
سوختم از زهرِ جفا ـ وای وای
ز دشمنان بی وفا ـ وای وای
یا اُمّی
مردِ غریبی ـ تنهای تنها
سر را نهاده ـ بر خاکِ غمها
گویا که بر لب زمزمه دارد
ذکرِ یا امّی فاطمه دارد
موسی بن جعفر ـ حضرت کاظم (3)
او عقدههایش ـ فوق زمان است
گریانِ هجرش ـ نه آسمان است
بنگر به زندان گشته زمینگیر
جسمِ شهیدِی در غل و زنجیر
موسی بن جعفر ـ حضرت کاظم (3)
افتاده از پا ـ مسموم و مسجون
دل از غمش شده ـ همواره مجنون
در کُنجِ زندان نورِ دو عین است
او از تبارِ پاکِ حسین است
موسی بن جعفر ـ حضرت کاظم (3)
نشانه
لحظهی پر کشیدنت ـ دلم شده دریایِ خون
بذار برات گریه کنم ـ خیلی غریبی آقا جون
کشیده از وجودم آتش زبونه
دلم امشب ضریحت را کرده بونه
یه غم از تو جهان را کرده دیوونه
غل و زنجیر به جسمت داره نشونه
یا مظلوم ـ یا مظلوم ـ یا مظلوم ـ یا مظلوم (وآآآآی)
ای که تو بودی همه عمر ـ همنشین و مهمونِ غم
رو تخته جسم اطهرت ـ بیرون شد از زندونِ غم
شده عالم ز هجرت در سوگواری
دلِ شیعه شده غرقِ بی قراری
بگرید بر چنین غم موسی بن جعفر
به پشت در رضا و معصومه داری
یا مظلوم ـ یا مظلوم ـ یا مظلوم ـ یا مظلوم (وآآآآی)
ببین تو مجلس عزات ـ دارم چه شور و چه حالی
باب الحوائج امشب و ـ ردّم نکن دستِ خالی
ببر روحِ مرا در عشقت فنا کن
وجودم را ز آقائیت با صفا کن
گره افتاده در کارم ای طبیبم
مرا را جونِ رضایت حاجت روا کن
یا مظلوم ـ یا مظلوم ـ یا مظلوم ـ یا مظلوم (وآآآآی)
شور و بحر طویل
موسی بن جعفر ـ مدد مدد (4)مولای ما نمونهء دیگر نداشته است
اعجاز خلقت است و برابر نداشته است
وقت طواف دور حرم فکر می کنم
این خانه بی دلیل ترک برنداشته است
دیدیم در غدیر که دنیا به جز علی
آیینه ای برای پیمبر نداشته است
سوگند می خورم که نبی شهر علم بود
شهری که جز علی در دیگر نداشته است
طوری ز چارچوب در قلعه کنده است
انگار قلعه هیچ زمان در نداشته است
یا غیر لافتی صفتی در خورش نبود
یا جبرِِییل واژهء بهتر نداشته است
چون روز روشن است که در جهل گمشده است
هر کس که ختم نادعلی بر نداشته است
این شعر استعاره ندارد برای او
تقصیر من که نیست برابر نداشته است
شاعر :سید حمیدرضا برقعی
موج می زنه ماتم ، تو چشم دریائیش یادش میاد تا خاطرات کربلائیش مشک اباالفضل گریة اصغر وقـت وداع و نـگاه آخـر وقتی یه گوشه غریبونه ، روضة کربلا می گیرند با صدای گریة زینب ، فرشته ها عزا می گیرند ---------------------- کنج قفس سوخته ، بال و خستهش دیگه آروم نمی گیره دل شکستهش غروب که میشه دلش می گیره با قلبی محزون داره می میره موسم پایان جدایی ، سر رسیده برای زینب حالا شده گوشة خونه ، مقتل و کربلای زینب « بی شکیبه ، چه غریبه ، با دل خونش ، چشم گریونش » منبع : وبلاگ در نواحی نوحه
زینب داره میره سفر ، با چشمایی پر ستاره
تو دستای کبودشه ، یه پیرهن پاره پاره
خدایا شد موسم پایان جدایی
میاد از سمت بهشت عطر آشنایی
میان با چشمای خونبار از آسمونا
به استقبالـش شهیـدای کربلایی
----------------------
بنفشه پوشه پیکرش ، از غم یاس و لاله ها
آتیش گرفـته دلش از ، خاطـره های کربلا
غم قحط آب و بی تابی های اصغر
تن ارباً اربا و غـرق خون اکبر
دو دست از تن جدای ساقی لشکر
به روی نیزه سر خونـین برادر
راه چـاره نداره ، اشـکای غربـت من داغ هفتاد و دو گل ، شد حسین قسمت من به خدا یادم نمی ره گریـه و آه رباب نمی دونی چی کشیدم توی مجلس شراب سوخت دلم با تب تو ، خیزران و لب تو ، کاش می مرد زینب تو ---------------------- بعد از اون غروب غم ، دل من خونه هنوز مثه زلـف تو رویِ ، نی پریشـونه هنـوز وقتی بوی سیب سرخ پیچید تو دشت کربلا می دیدم سر حسینم و رو اوج نیزه ها امون از کرب و بلا ، که تن خون خدا ، موند به زیر دست و پا « حسین دار و ندار دل من ، شهید بی غسل و کفن »
تنها گذاشتی زینب رو با کوه رنج و بلا من چی کشیدم بعد از تو یا سید الشهدا سر تو شد ماه هر شبم به روی اوج نیزه ها بعد تو شد قسمتم حسین طعنة قوم بی حیا به پیکر غرق خون تو کفن شده خاک و بوریا حسین غریب مادرم ، لالة پرپرم ، شهید بی سرم ---------------------- یادم نمی ره سنگایی که خوردم از روی بام یادم نمی ره لبخندای شوم مردم شام مونده روی دستم اثر سلسله و زخم طناب امون از اون لحظه های تلخ میون مجلس شراب یادم نمیره تو خرابه رقیه جون تو رفت به خواب حسین نور دیدة من ، گل چیدة من ، سر بریدة من ---------------------- دیگه نمونده صبری که با اون یا چاره کنم رسیده وقتش رشته های صبرو پاره کنم خاطره های کرب و بلا آتیش به جونم می زنه داغ فـراق بـرادرم قاتـل ایـن دل مـنه غروب که میشه اون وقت دیگه دم دمای روضه خوندنه حسین دیگه قد خمیدهم ، که خوشی ندیدم ، من نفس بریدم
قطعه و مفرد
خاطره
چون شمع میان حجره در شهرِ دمشق
با خاطرهی کرب و بلا میسوزم
مقتل
امشب نه شبِ وفات زینب باشد
در مقتل کربلا عمرش سر شد
قسمت
از غربت تو کارِ دلم ماتم و غم شد
از کرب و بلا قسمتِ من قامتِ خم شد
رباعی و دوبیتی
همسفر
زینبم من زیر لب ذکرِ غمِ مادر کنم
لحظهای فکرِ حسن یا گریه بر حیدر کنم
تا بیایی ای حسینم همسفر سازی مرا
خاکِ این حجره به اشکِ دیدگانم تر کنم
وداع
زینب آخر این شبِ تاریک را سر میکند
یاد از یاس و شقایق، یا صنوبر میکند
این وداعِ آخر و جان دادنِ بانوی عشق
عاقبت وصل حسینش را میّسر میکند
وفا
ز تو دارم دلِ پر آه و دردی
ندیدم قدری از سوی تو مردی
به هر جا رو نمودم ذرهای هم
الا دنیا وفا بر من نکردی
گل
هر گلی گل میکنه اما معطر نمیشه
هیچ گلی مثلِ گلِ عزیزِ خواهر نمیشه
اگه خواهری یه روز غمِ برادر ببینه
واسه خواهر هیچ کسی مثلِ برادر نمیشه
نوحه
میروم با اشک و ناله در هوای کربلایت
لحظههای آخر عمر، نیمهجانم هم فدایت
جامهی تارِ عزایت بین هنوزم بر تنم هست
با صدایی که گرفته نوحه میخوانم برایت
نسیم
نسیمی کز دلِ زینب برآید
هر آن کس بشنود عمرش سرآید
از این دردی که بر زینب رسیده
ز سوزش سینهها از تن در آید
دوری
غمم از دوریِ کویِ حسین است
طبیبِ دردِ من موی حسین است
شدم بیمار و محزون و زمینگیر
شفای جانِ من روی حسین است
اشعار عروضی
نگفتهها
تنگ غروب شد و دلم عقدهی خود وا میکنه
آروم آروم گریه برا زینب زهرا میکنه
دل اومده تو شبِ غم بازم یه عاشق بمونه
تو نیمهی ماه رجب دعا و قرآن بخونه
میون هر اشک و دعاش هزار تا آهِ لرزونه
شامِ وفاتِ زینبه شده دلم عزاخونه
کاشکی میشد تو این غروب ز غصه بر لب میشدم
کنج ضریح با صفاش زائرِ زینب میشدم
شنیدهام که این خانم تو عمرِ خود شرر دیده
تو مدینه مادرش و خسته به پشت در دیده
به شهر کوفه پدر و کشتهی زخم سر دیده
میون طشت پر ز خون پارههای جگر دیده
بزرگ ترین ماتم و اون به دشت کربلا دیده
میون قتلگه یه روز یه جسمِ سر جدا دیده
نگفتهها زیاده از این زینبِ قد خمیده
فقط حسینش میدونه که خواهرش چی کشیده
طنین
یه عمریه دلم حسین باهات بود
تشنهی درمونِ دو تا چشات بود
وقتِ پریشونیِ من برادر
وجودِ من منتظرِ نگات بود
آروم میشد زینبِ مضطرِ تو
شفا براش طنینِ اون صدات بود
همسفری که بین راه با چشماش
دنبال دیدنِ قد و بالات بود
خواهری که اومد میون مقتل
بوسه گیرِ حنجرِ سر جدات بود
تو کربلا، تو عاشورا، شهرِ شام
صبرِ من از نوای آشنات بود
برادرم مرحمِ زخم هجرت
پیراهنِ خونیِ کربلات بود
خوب میدونی حسین برادرِ من
زینب دلش همیشه مبتلات بود
کیست؟
کیست جز زینب صفای عالمیْن
کیست چون زینب طرفدارِحسین
کیست جز زینب انیسِ روحِ عشق
مرحمِ زخمِ دلِ مجروحِ عشق
کیست زینب «زینِ اب» در شأن اوست
اهل عالم جملگی را آبروست
کیست زینب کیست این جانباز عشق
او که زهرایی است مدفون در دمشق
کیست جز زینب علی را نورِ عین
کیست زینب صاحبِ قلبِ حسین
زینب است و تالی زهراست او
مایهی خوشحالی زهراست او
کیست زینب آیتِ مُظهَر شده
کیست زینب لالهای پرپر شده
کیست زینب راحت روحِ حسین
ناخدای کشتی نوحِ حسین
کیست زینب باغبان باغ عشق
بر دلش یک آسمان از داغِ عشق
نورِ زینب تا در این عالم دمید
گوییا شادی و غم با هم رسید
دل
به دریای پر از غم، امان از دلِ زینب
به عمری همه ماتم، امان از دلِ زینب
کشیده غم دنیا به سوزِ دل و سینه
از آن شهرِ مدینه، امان از دلِ زینب
نظر کرده به مادر میانِ در و دیوار
همان قصهی مسمار، امان از دلِ زینب
از آن سیلی ملعون، که شد قاتلِ زهرا
همان غربت کبری، امان از دلِ زینب
ز داغ و غمِ کوفه به قلبش شرر افتاد
به یادِ پدر افتاد، امان از دلی زینب
چو یارِ حسنش بود از آن طشت جگر گون
دلش گشته پر از خون، امان از دلِ زینب
چو شد کرب و بلایی به آن قدِ خمیده
بدید رأس بریده، امان از دلِ زینب
نمک پاشِ دلش بود، همان دشمن ایمان
کتک زد به یتیمان، امان از دلِ زینب
پرستارِ ولایت در آن خیمهی آتش
بسوزد دلِ ماهش، امان از دلِ زینب
به شام آمد و دیدش چو دشنام و حسارت
بنالید از اسارت، امان از دلِ زینب
به بالای نیاش دید، سر زادهی زهرا
به چوبه زده سر را، امان از دلِ زینب
در آن کنجِ خرابه، شده بانوی ناله
ز هجران سه ساله، امان از دلِ زینب
اگر خون بفشاند، ز چشمِ بنی آدم
بگوید دلِ عالم، امان از دلِ زینب
گرفتار
آن کس که خریدارِ تو شد حضرت زینب
بیواهمه بیمارِ تو شد حضرت زینب
آن مرغِ محبت که سرِ کوی تو پَر زد
همواره گرفتارِ تو شد حضرتِ زینب
آن روزِ تولد که جهان اشکِ بصر ریخت
اشکِ همه غمخوارِ تو شد حضرتِ زینب
آن کرب و بلایی که شد از هستِ تو جاوید
خود قصهی غمبارِ تو شد حضرت زینب
آن سر که به نیزه شد و قرآن به لبش بود
پیوسته مددکارِ تو شد حضرت زینب
آن وقت که آتش ز جفا بر سرتان ریخت
چشمانِ جهان زارِ تو شد حضرت زینب
آن کوفه و آن هلهله و مجلسِ شادی
بزمِ غمِ پیکارِ تو شد حضرت زینب
آن چوبهی محمل که غمین گشت ز داغت
سرمایهی ایثارِ تو شد حضرت زینب
آن کافرِ بی دین و همان جام شرابش
شرمندهی گفتارِ تو شد حضرت زینب
آن کودک گریان شده در کنجِ خرابه
هنگامِ سفر یارِ تو شد حضرت زینب
آن ثابت اگر گفت برایت خطِ شعری
پروانهی گلزارِ تو شد حضرت زینب
سربند
تو تمومِ زندگیم عشق تو مهمونِ منه
حرم و ضریحِ تو بسته به این جونِ منه
تو پرستارِ دلِ خسته و بیمارِ منی
بانویِ محبت و چارهی هر کارِ منی
این دلم یه عمریه سربندِ اون نام شماست
انگاری رو هر بامی پر میزنه بامِ شماست
السلام دخت علی یارِ حسن عشقِ حسین
السلام زینب فاطمی نسب نورِ دو عین
السلام حامی و غمخوارِ شه کرب و بلا
السلام که بُود نام تو هر لحظه دوا
غصهی اسارتت وقتی به دل پا میزاره
رو دلِ غمگین من یه دنیا غوغا میزاره
تو دمشقی ولی بوی تو ز کربلا میآد
همه عالم میدونند عاشقتم خیلی زیاد
اشعار نو
در حال آماده سازی ...
ذکر و سرود
کربلاییها
خوش اومدی برادرم، لحظهی پر کشیدنه
برای خواهرت حسین، بیتو بودن یه مُردنه
شب وصلِ من و جانانم رسیده
خدا امشب مه و مهتابم دمیده
حسین جانم بده زینب را تسلی
تو میدونی که بعدِ تو چی کشیده
یا زینب وای وای (4)
یه عمری بودم یا حسین، همیشه در تاب و تبت
چند سالی که جدا شدیم، یه قرنِ واسه زینبت
من از دیدارِ تو دلبر شادم حسین جان
من از وصلت که دل آبادم حسین جان
همه لحظه به فکرت بودم برادر
ز تو ممنون که کردی یادم حسین جان
یا زینب وای وای (4)
کنارِ بسترم همه بیسر و سامونِ منند
تمومِ کربلاییها امشب و مهمونِ منند
غمی امشب درون سینه ندارم
نشسته چون علی اکبر در کنارم
دو چشمم را ببندد دستِ حسینم
به روی دستِ ابالفضلم سر گذارم
یا زینب وای وای (4)
مهمونی
ای برادرم بیا آخرِ عمرِ زینبه
ذکرِ تو یه عمریه هر روز و شب روی لبه
هدیههای زینبت، موی سفید و چشمِ تار
بیا مهمونی داداش که هدیههام مرتبه
داداش حسین ـ بیا بیا (4)
یوسف کرب و بلا یعقوب چشم به رات منم
یا حسین خوب میدونی یه عمری مبتلات منم
من چشام سو نداره، چون شده نذرِ گریههات
تو خودت حرفی بزن خواهرِ با وفات منم
داداش حسین ـ بیا بیا (4)
پیرْهنِ عشق
ز حالِ زارِ زینب دلی خبر ندارد
به خیلِ دردِ و آهش دوا اثر ندارد
فتاده بینِ حجره میانِ خاکِ ماتم
به غیر پیرْهنِ عشق چیزی به بر ندارد
سیدتی یا زینب (4)
گهی به بوسه دارد به پیرُهن اشاره
گهی به اشکِ چشمی تر میکند ستاره
در بین گفتگویش گوید به آهِ رنجور
بر تو سلام حسینم ای ماهِ پاره پاره
سیدتی یا زینب (4)
نهاده سر به سجده به هر خطِ ثنایش
به نغمههای الحمد صدا کند خدایش
دو چشمِ انتظارش به راه حجره مانده
به مقدم برادر فتاده خود به پایش
سیدتی یا زینب (4)
کی میآیی؟
ای برادر ببین خونجگرم
بنگر چشمِ ترم
تو نبودی چه آمد به سرم
تو که رفتی شدم خسته ز غم
زار و پر بسته ز غم
به خدا بی تو خم شد کمرم
یاحسینجان بیا منتظرم ـ کیمیآیی حسینجان به برم(2)
چه جفا کرد به ما دشمنِ دون
در همان عصرِ جنون
جسم تو دید دو چشمم پرِ خون
من اسیرِ رهِ ظلم و جفا
گریههایم به خفا
عقدهام گشت دگر رو به فزون
یاحسینجان بیا منتظرم ـ کیمیآیی حسینجان به برم(2)
شور و بحر طویل
هر نوای من ـ یا حسین یا حسین یا حسین
گریه های من ـ یا حسین یا حسین یا حسین
* * *
هر نوایم هر نوایم خورده مُهرِ یا حسین
قطره قطره گریههایم خورده مُهرِ یا حسین
وای از این داغ جدایی آنقدر پیرم نمود
گوئیا بر عقدههایم خورده مُهرِ یا حسین
* * *
آنقدر با کودکانت گریه کردم یا حسین
کس نشد هرگز دوایی بهرِ دردم یا حسین
در چهلِ منزل فقط این غصه و ماتم بس است
روی نی رأست به پیشم بوده هر دم یا حسین
* * *
حسین حسین جان برادر (4)
نگفته بودم حسین جان، زینب و تنها نذاری
خواهر دل بستهات رو، تو سفرت جا نذاری
زینبت و جا گذاشتی، دلم رو تنها گذاشتی
این همه غم رو ندیدی، من رو تو غمها گذاشتی
حسین حسین جان برادر (4)
این همه درد و مصیبت گر چه به جونم خریدم
هر چی توی کوفه گشتم یه آشنا من ندیدم
تو شهرِ شام اومدم من، زهرِ عدو را چشیدم
چوب و شراب و سر تو، بذار نگم چی کشیدم
حسین حسین جان برادر (4)
زینب زینب
نائبة الزهراء، عقیلة النساء، سلیلة الزهراء، نابغة الزهرا
ولیدة الفصاحة، صابرة محتسبه، ملیکة الکربلا
قرة عین مرتضى، محبوبة المصطفى، عقیلة هاشمیه
محدثه، زاهده، عابده، مرضیه، معصومه
امینة الله، عقیلة الله، ناموس الله، سرّ ابیها
کربلا بهشته، دروازش دمشقه
منبع : وبلاگ حسن فطرس