او ابر مردی ز شهر درد بود
بر صف آزاد مردان مرد بود
تشنه اما از شرف پیمانه پر
زاده آزاده بود اما نام حر
گفت با خود ای زغفلت پا به گل
ای به پیش فاطمه فردا خجل
قلب زهرا را شکستی وای تو
بر حسینش راه بستی وای تو
تا مجالی هست فکر چاره کن
دفتر جرم و گنه را پاره کن
چکمه بر گردن به صد جوش و خروش
شد شتابان نزد پیر می فروش
گفت من عبد و تو اربابی مرا
آمدم تا که دریابی مرا
با نگاه خود خدایی کن مرا
کوفی ام کرب و بلائی کن مرا
دیشب این قوم به هم پیوستند
سر عباس تو پیمان بستند
تا که گردد نیستت هستم بگیر
جان زهرا مادرت دستم بگیر
با تبسم گفت پیر می فروش
باده غیرت بگیر از من بنوش
پس تو سر بالا کن از مهمان ما
وی به چشمت سرمه عرفان ما
تو از اول حر ما بوی بیا
راه گم کردی کجا بودی بیا
توبه را ما یاد آدم داده ایم
ما برائت را به مریم داده ایم
هر خرابی پیش ما آباد شد
هر که شد شاگرد ما استاد شد
این که گردیدی به عشق ما اسیر
مادرم فرمود دستش را بگیر
گر که گردی در رکاب ما شهید
رو سفیدی رو سفیدی رو سفید
منبع : وبلاگ انصار الحسین
امشـب شهـادت نـامهی عشاق، امضا میشود
فردا ز خون عاشقان، ایــن دشـت دریا میشود
امشب کنار یـکـدگـــر،بنشــستــه آل مـصـطـفـی
فردا پریشان جمعشان، چون قلب زهرا میشود
امشــب بــود برپــا اگــر، ایـن خـیمهی ثـاراللهی
فردا به دست دشمنــان، برکنده از جــا میشود
امــشب صــدای خــواندن قـرآن به گوش آید ولی
فردا صدای الامــان، زین دشــت بــر پــا میشود
امشب کنار مادرش، لب تشنه اصغر خفته است
فــردا خـدایــا بستــرش، آغــوش صحـرا میشود
امشب که جمع کودکان، در خـواب نــاز آسودهاند
فردا به زیر خـــــارها، گـمگــشتـه پیــدا میشود
امــشب رقیــه حلــقهء زریــن اگـر دارد به گوش
فردا دریغ ایــن گوشــوار از گــوش او وا میشود
امشب بـه خـیـل تشنگان، عباس باشد پاسبان
فردا کنــار علقمــه، بــی دسـت سقّـا میشود
امشب که قاسم، زینت گلـــزار آل مصطــفـاست
فردا ز مرکب، سرنگون، ایــن سـرو رعنا میشود
امشب گـــرفته در میــــان، اصحـــاب، ثـــارالله را
فـردا عــزیــز فاطمـه، بی یــار و تنــها میشود
امشب به دست شاه دشت،باشد سلیمانی نگین
فردا به دست ساربان، این حلقه یغما میشود
امــشــب سـر سِــرّ خــدا بــر دامـــن زینـب بود
فــردا انیس خولی و دیــر نصــــاری مــیشود
ترسم زمین وآسمان، زیر و زبر گردد "حسان"
فردا اســــارت نامهی زینب چو اجرا میشود
حسان چایچیان
امشـب شهـادت نـامهی عشاق، امضا میشود
فردا ز خون عاشقان، ایــن دشـت دریا میشود
امشب کنار یـکـدگـــر،بنشــستــه آل مـصـطـفـی
فردا پریشان جمعشان، چون قلب زهرا میشود
امشــب بــود برپــا اگــر، ایـن خـیمهی ثـاراللهی
فردا به دست دشمنــان، برکنده از جــا میشود
امــشب صــدای خــواندن قـرآن به گوش آید ولی
فردا صدای الامــان، زین دشــت بــر پــا میشود
امشب کنار مادرش، لب تشنه اصغر خفته است
فــردا خـدایــا بستــرش، آغــوش صحـرا میشود
امشب که جمع کودکان، در خـواب نــاز آسودهاند
فردا به زیر خـــــارها، گـمگــشتـه پیــدا میشود
امــشب رقیــه حلــقهء زریــن اگـر دارد به گوش
فردا دریغ ایــن گوشــوار از گــوش او وا میشود
امشب بـه خـیـل تشنگان، عباس باشد پاسبان
فردا کنــار علقمــه، بــی دسـت سقّـا میشود
امشب که قاسم، زینت گلـــزار آل مصطــفـاست
فردا ز مرکب، سرنگون، ایــن سـرو رعنا میشود
امشب گـــرفته در میــــان، اصحـــاب، ثـــارالله را
فـردا عــزیــز فاطمـه، بی یــار و تنــها میشود
امشب به دست شاه دشت،باشد سلیمانی نگین
فردا به دست ساربان، این حلقه یغما میشود
امــشــب سـر سِــرّ خــدا بــر دامـــن زینـب بود
فــردا انیس خولی و دیــر نصــــاری مــیشود
ترسم زمین وآسمان، زیر و زبر گردد "حسان"
فردا اســــارت نامهی زینب چو اجرا میشود
حسان چایچیان
امشـب شهـادت نـامهی عشاق، امضا میشود
فردا ز خون عاشقان، ایــن دشـت دریا میشود
امشب کنار یـکـدگـــر،بنشــستــه آل مـصـطـفـی
فردا پریشان جمعشان، چون قلب زهرا میشود
امشــب بــود برپــا اگــر، ایـن خـیمهی ثـاراللهی
فردا به دست دشمنــان، برکنده از جــا میشود
امــشب صــدای خــواندن قـرآن به گوش آید ولی
فردا صدای الامــان، زین دشــت بــر پــا میشود
امشب کنار مادرش، لب تشنه اصغر خفته است
فــردا خـدایــا بستــرش، آغــوش صحـرا میشود
امشب که جمع کودکان، در خـواب نــاز آسودهاند
فردا به زیر خـــــارها، گـمگــشتـه پیــدا میشود
امــشب رقیــه حلــقهء زریــن اگـر دارد به گوش
فردا دریغ ایــن گوشــوار از گــوش او وا میشود
امشب بـه خـیـل تشنگان، عباس باشد پاسبان
فردا کنــار علقمــه، بــی دسـت سقّـا میشود
امشب که قاسم، زینت گلـــزار آل مصطــفـاست
فردا ز مرکب، سرنگون، ایــن سـرو رعنا میشود
امشب گـــرفته در میــــان، اصحـــاب، ثـــارالله را
فـردا عــزیــز فاطمـه، بی یــار و تنــها میشود
امشب به دست شاه دشت،باشد سلیمانی نگین
فردا به دست ساربان، این حلقه یغما میشود
امــشــب سـر سِــرّ خــدا بــر دامـــن زینـب بود
فــردا انیس خولی و دیــر نصــــاری مــیشود
ترسم زمین وآسمان، زیر و زبر گردد "حسان"
فردا اســــارت نامهی زینب چو اجرا میشود
حسان چایچیان
خدا کند نرود امشب و سحر نشود
که روز ما زشب تار تیره تر نشود
چه فتنه ها که به دنبال این سحر نبود
خدا کند نرود امشب و سحر نشود
خدا کتد که که به حشر انتها شود امشب
که حشر واقعه کربلا دگر نشود
شب اسارت پرده نشین خاص خداست
چه می شود که اگر صبح پرده در نشود
شب شهادت نوباوگان فاطمه است
خدا کند که سحر گاه جلوه گر نشود
خدا کند نرود امشب و نیاید صبح
که داغ زینب مظلومه تازه تر نشود
خدا کند نشود صبح باز تا زینب
زداغ مرگ دو فرزند خون جگر نشود
خدا کند نشود صبح این شب عاشور
که یادگار حسن را کفن ببر نشود
خدا کند نشود صبح تا گلوی علی
نشان تیر دستم در کف پدر نشود
خدا کندکه فتد تیر حرمله از کار
ویا هرانچه زند تیر کارگر نشود
شب وداع علی اکبر است با لیلی
وداع مادر و فرزند مختصر نشود
گمان به مردن لیلی بود زداغ علی
خدا کند که زداغ پسر خبر نشود
خدا کند نشود صبح تا به دشت بلا
به خاک و خون تن عباس غوطه ور نشود
سر حسین ز پیکر جدا شود فردا
خوش است ظلمت امشب بگو بسر نشود
خدا کند ندمد صبح تا که فردا شب
خیام ال علی طعمه شرر نشود
ولی اگر نبود آب خون این شهدا
نهال دین خداوند بارور نشود
قیام حق به قیام حسین پیوند است
قیام حق نشود این قیام اگر نشود
فراق کربلامی کشد مؤید را
مگر جوار پدر قسمت پسر نشود
سید رضامؤید
منبع : سایت شیعتی
کلیم عشق منم طور کربلای من است
ذبیح عشق منم قتلگه منای من است
عصا بدست گرفتن نه در خورد جنگی است
کنونکه پیر شدم نیزهام عصای من است
زبهر سلطنت حق نمودهایم قیام
شعار نصر من الله بر لوای من است
نوا و نغمة ان لم یکن لکم دین
بلند تا بقیامت ز نینوای من است
برای ز ساحت من ننگ بیعت و ذلت
حریر عز شرافت به تن قبای من است
مرام من همه آزادگی و آزادیست
علو همت و مردانگی ندای من است
بیفکنند بدوشم قبای آزادی
چه غم خورم که دمی خاک و خون ردای من است
ز فیض عشق من آزاده مرد تاریخم
نگاهدار من آن یار با وفای من است
بزخم های دلم بوسه میزند پیکان
طبیب دشمن و در تیروی دوای من است
به زندگان خود ناشناس و بدبینم
که مرگ زندگی و عزت آشنای من است
بگوش جان شنوم نغمههای هادی را
هر آنچه بشنوم آن وصف ماجرای من است
هادی تبریزی
ارباب ! صدای قدمت می آید
هنگامه اوج ماتمت می آید
ما در تب و تاب غم تو می سوزیم
شش روز دگر محرمت می آید
عموجونمتاتوبودیسروسامونیداشتیم
تاتورفتیدلپرخونیداشتیم
آیاهلعالمبدونیدعموییدارمنمیدونیدکهچقدرمهربونه
قامتشتاکهکشونهنگاهشرنگینکمونه
تویچشمایقشنگشهزارهزارآسمونه
مهربونهمهربونهمهربونهمهربونه
وقتیشبهاخوابندارمرویشونهاشسرمیزارم
تاکهخوابمببرهآرومآرومتویگوشمشعرمحبتمیخونه
وایکهچقدرعموجونممهربونه
شونههاشبالاترازهرچیبلندیروزمین
عموجونممیگهایفرشتةرویزمین
راهنروخستهمیشیرویشونههامبشین
ازرویدوشعموجونتهمهعالمروببین
ازتوچشمهاشمیخونمکهچقدردوستمداره
ازتوچشماممیخونهکهچقدردوستشدارمدوستشدارم
بهخدامهربونهبهخدامهربونهمهربونهمهربونهمهربونهمهربونه
اگهمنتببکنمتابندارهاگهخارتوپامبرهخوابنداره
فکرمیکنماگهکهبامانباشهخدااونروزرونیاره
خدااونروزرونیاره
هرچیازشمیترسیدمخدایااومدبهسرم
عموجونرفتآببیارهخبرشاومدبهحرم
خبرشاومدبهحرم
عموجونمتاتوبودیسروسامونیداشتیم
تاتورفتیدلپرخونیداشتیم
عموجونم با تو دنیامون قشنگه
عموجونم بی تو دلها تنگ تنگه
عمو جونم با تومثل غنچه بودم
عمو جونم بی تو یک یاس کبودم
عمو جونم چراچشمات روی هم بسته میشه
زبونم لال نکنه گوشت ازصدایمن خسته میشه
حق داری اما به خدا من که نمی خواستم
اینمنواینشوروشرر،منوپرقنداقهعلیاصغر
بستةیکمویتوام،اگهتونبودیمنمنبودم،
دستخودمنیستآقاجوندوستتدارمباهمهوجودم
اینهمهیارویاورودلودلبرمنوپرقنداقهعلیاصغر
اینمنواینشوروشرر،منوپرقنداقهعلیاصغر
ریختهخداروزازل،توگلوجودمازگلوجودتو
ازنفستزندهمیشمبودونبودمبودهبودونبودتو
بستةیکمویتوام،اگهتونبودیمنمنبودم،
دستخودمنیستآقاجوندوستتدارمباهمهوجودم
اینهمهیارویاورودلودلبرمنوپرقنداقهعلیاصغر
قبلولادتیزدهدلیمیونسینهپرتبوتابم
بعدولادتیادمهعلیعلیشدهلالاییخوابم
ازکوچیکیمتابهحالاباشنیدننامتوخرابخرابم
آقامیشمتاوقتیکهگدایهمیشگیعزیزربابم
اینهمهیارویاورودلودلبرمنوپرقنداقهعلیاصغر
اینمنواینشوروشرر،منوپرقنداقهعلیاصغر
کتابحقتوییتوییگهوارهتومثلرحلکتاب
دورفلکبستهبهیکچرخشجشمهایطفلرباب
خندهتودلمیبرهدلمیبریازدلابوفاضل
خدانخوادگریهکنیگریهتوقاتلابوفاضل
اینهمهیارویاورودلودلبرمنوپرقنداقهعلیاصغر
اینمنواینشوروشرر،منوپرقنداقهعلیاصغر