آموزش مداحی - جلسه مذهبی فرهنگی انصار الرضا (ع) مشهد مقدس

اشعار مداحی- آموزش مداحی و مباحث فرهنگی سیاسی و اجتماعی

آموزش مداحی - جلسه مذهبی فرهنگی انصار الرضا (ع) مشهد مقدس

اشعار مداحی- آموزش مداحی و مباحث فرهنگی سیاسی و اجتماعی

اشعار شهادت امام حسن عسکری (ع)

در دل آزادگان با شد ولای عسکری

جان هر آزاده ای گردد فدای عسکری

می ستیزد با ستمکاران وبا بیگانگان

آن که می باشد به عالم آشنای عسکری

ای که دست خود زنی بر دامن پر مهر او

سعی کن تا پا گذاری جای پای عسکری

بار الها قسمت وروزی ما کن از ازکرم

مرقد وصحن وسرای با صفای عسکری

بهر حفظ دین وقرآن شد شهید زهر کین

عالمی اندوهگین باشد برای عسکری

آسمان گرید زداغ جانگدازش ای دریغ

سرزمین سامرا شد کربلای عسکری

مادرش زهرای اطهر سوگواری می کند

هر کجا بر پا بود سوز و عزای عسکری

تسلیت گوید به نزد مهدی صاحب زمان

(حافظی)از ماتم محنت  فزای عسکری

شهادت امام حسن عسکری

سامرا اى شاهد شبهاى من

خوشه چین خرمن غمهاى من

مرغ دل از خاک تو پر مى‏کشد

جام کوچ سرخ را سر مى‏کشد

اینهمه غم که دلم را پر نمود

قامت خورشید را خم کرده بود

گاه رنجور از اسارت مى‏شدم

شاهد صدها جسارت مى‏شدم

گاه مى‏شد از جفاى ناکسان

مى‏شدم همخانه با درّندگان

مانده خورشید توانم در شفق

نیست در عُمق نگاه من رمق

چار ساله کودکم با چشم زار

مى‏کشد در سجده هایش انتظار

او پرا ز احساس درد بى کسى است

اشک چشم او پراز دلواپسى است

ساقى یک جرعه آب زمزم است

زخم تشنه بودنم را مرهم است

مثل من که خوانده‏ام او را به بر

فاطمه خوانده است او را پشت در

بر غریبى على مؤمن شده

شاهد جان دادن محسن شده

او کتاب پر ز درد فاطمه است

یوسف صحرا نوردِ فاطمه است

انتقام فاطمه در خشم اوست

ذوالفقار مرتضا در چشم اوست

او بود احیاگر قرآن و حج

شیعیان اَلصّبر مِفْتاحُ الْفَرَج

شد عزای باب مظلومت بیا یابن الحسن

جان به قربان تو ای صاحب عزا یابن الحسن

عسگری مسموم شد از زهر بیداد و ستم

کز غمش سوزد دل اهل ولا یا بن الحسن

در عزای عسگری آید زنای اهل دل

صد فغان همراه با شور ونوا یابن الحسن

آب شد شمع وجودش زاتش زهر ستم

خاک غم بر سر کنم زین ماجرا یابن الحسن

در جوانی رفت از دنیا امام عسگری

شد کویر دل از این غم شعله زا یابن الحسن

این مصیبت را زسوز سینه و با اشک وآه

تسلیت گوئیم امشب بر شما یابن الحسن

گاه از هجران جانسوز تو سوزم همچو شمع

گاه از فقدان آن نور هدی یابن الحسن

دست رد بر سینه ام امشب مزن زیرا که من

با محبان تو هستم آشنا یابن الحسن

عسکرى از دارفانى دیده بسته

گرد ماتم بر رخ مهدى نشسته

اى حسن جان ، اى حسن جان ، اى حسن جان

گشته سامرا دوباره وداى غم

بر پدر صاحب زمان بگرفته ماتم

اى حسن جان ، اى حسن جان ، اى حسن جان

عازم جنت شده با قلب سوزان

نزد زهرا و پیمبر گشته مهمان

اى حسن جان ، اى حسن جان ، اى حسن جان

او بدست معتصم گردیده مسموم

قلب پاک انورش را کرده مغموم

اى حسن جان ، اى حسن جان ، اى حسن جان

شستشو داده پسر جسم لطیفش

شد به سامرا مکان قبر شریفش

اى حسن جان ، اى حسن جان ، اى حسن جان

 

مى زند آتش به قلبم سوز داغ عسکرى

گیرد امشب اشک من هر دم سراغ عسکرى

شد به سن کودکى فرزند دلبندش یتیم

گشت دُرّ اشک مهدى چلچراغ عسکرى

در دل صحراى غم ها و به دشت سرخ عشق

لاله سان شد قلب ما خونین ز داغ عسکرى

بس که اندوه فراوان دید از جور خسان

شد لبالب از مى غم ها ایاغ عسکرى

با گلاب اشک و با سوز درون گوید سخن

«حافظى» آن بلبل خوش خوان باغ عسکرى

 

اى نخل ریاض علوى برگ و برت سوخت

از آتش بیداد ز پا تا به سرت سوخت

اى یازدهم اختر پر نور ولایت

خورشید ز هجر رخ همچون قمرت سوخت

اى پاره قلب نبى و زاده زهرا

از آتش زهر ستم و کین جگرت سوخت

از داغ جهان سوزِ تو در دشت محبّت

چون لاله سوزان دل مهدى پسرت سوخت

چون مشعل افروخته در سوگ و عزایت

اى واى دل مهدى نیکوسیرت سوخت

در فصل شباب از ستم و کینه دشمن

چون شمع شب افروز ز پا تا به سرت سوخت

اى جان جهان «حافظى» سوخته دل گفت

قلب همه از داغ دل پرشررت سوخت

امروز عسکرى ز جهان دیده بسته است

قلب جهان و قطب زمان، دل شکسته است

آن حجت خداى ز بیداد معتصم

پیوند زندگانیش از هم گسسته است

صاحب عزاست صاحب عصر، اندرین عزا

روحش به چارسالگى از کینه خسته است

بر چهره امام زمان، آن دُر یتیم

از باد ظلم گرد یتیمى نشسته است

در خانه اى که مرکز اندوه و ماتم است

دشمن کمر به غارت آن خانه بسته است

از لطف آن که ناز کند بَرد بر خلیل

صاحب زمان ز آتش بیداد رسته است

اندر بقیع و سامره و کربلا و طوس

گل های فاطمه بنگر دسته دسته است

 

اى آفتاب مهر تو روشنگر وجود

در پیشگاه حکم تو ذرات در سجود

اى میر عسکرى لقب اى فاطمى نسب

آن را که نیست مهر تو از زندگى چه سود

علمت محیط بر همه ذرات کاینات

فیضت نصیب، بر همه در غیب و در شهود

تاریخ تابناک حیاتت، گر اندک است

بر دفتر مفاخر اسلامیان فزود

عیسى دمى و پرتو رأى منیر تو

زنگار کفر از دل نصرانیان زدود

این افتخار گشته نصیبت که از شرف

در خانه تو مصلح کل دیده برگشود

اى قبله مراد که در برکة السّباع

شیران به پیش پاى تو آرند سر فرود

قربان دیده اى که به بزم تو فاش دید

جاى قدوم عیسى و موسى و شیث و هود

قرآن ناطقى تو و قرآن پاک را

الحق مفسّرى، ز تو شایسته تر نبود

دشمن بدین کلام ستاید ترا که نیست

در روزگار، چون تو به فضل و کمال و جود

شادى به نزد مردم غمدیده نارواست

جان ها فداى لعل لبت کاین سخن سرود

مدح شما، ز عهده مردم برون بود

اى خاندان پاک که یزدانتان ستود

از نعمت ولاى شما خاندان وحى

منّت نهاد بر همگان، خالق و دود

اى که خورشید فلک محو لقاى تو بود

ماه را روشنى از نور و ضیاى تو بود

توئى ان آینه حسن خداوند کریم

که عیان نور الهى ز لقاى تو بود

معدن جود و سخنائى تو که از فرط کرم

دو جهان ریزه خور خوان عطاى تو بود

ولى حق حسن العسکرى اى آنکه قضا

مجرى امر تو و بنده راى تو بود

حجت یازدهم نور خداى پور على

اى که ایجاد دو عالم ز براى تو بود

من کجا مدح و ثناى تو توانم گفتن

اى که قرآن همه در مدح و ثناى تو بود

نه همین جاى تو در سامره تنها باشد

که به دلهاى محبان تو جاى تو بود

بى ولاى تو عبادت ز کسى نیست قبول

شرط مقبولى طاعاتى ولاى تو بود

نسبت قامت سرو تو بطوبى ندهم

ز آنکه طوبى خجل از قد رساى تو بود

چه غم از تابش خورشید قیامت دارد

آنکه در روز جزا زیر لواى تو بود

همه شب قرب جوارت ز خدا مى طلبم

که مرا در سر شوریده هواى تو بود

در جوار تو ز حق خواهش جنت نکنم

جنت ما به خدا صحن و سراى تو بود

دیده گریان نشود روز جزا در محشر

هر که گریان به جهان بهر عزاى تو بود

تو ظهور پسر خویش طلب کن ز خدا

چونکه مقبول خداوند دعاى تو بود

تا ابد بر تو و اجداد گرام تو درود

غیر از این هر چه بگویم نه سزاى تو بود

چه به جز ذکر و ثناى تو بگوید (خسرو)

بهترین طاعت حق ذکر و ثناى تو بود

مى زند آتش به قلبم سوز داغ عسکرى

 گیرد امشب اشک من هر دم سراغ عسکرى

شد به سن کودکى فرزند دلبندش یتیم

 گشت دُرّ اشک مهدى چلچراغ عسکرى

در دل صحراى غم ها و به دشت سرخ عشق

 لاله سان شد قلب ما خونین ز داغ عسکرى

بس که اندوه فراوان دید از جور خسان

 شد لبالب از مى غم ها ایاغ عسکرى

با گلاب اشک و با سوز درون گوید سخن

 «حافظى» آن بلبل خوش خوان باغ عسکرى

اى آفتاب مهر تو روشنگر وجود

 در پیشگاه حکم تو ذرات در سجود

اى میر عسکرى لقب اى فاطمى نسب

 آن را که نیست مهر تو از زندگى چه سود

علمت محیط بر همه ذرات کاینات

فیضت نصیب، بر همه در غیب و در شهود

تاریخ تابناک حیاتت، گر اندک است

 بر دفتر مفاخر اسلامیان فزود

عیسى دمى و پرتو رأى منیر تو

 زنگار کفر از دل نصرانیان زدود

این افتخار گشته نصیبت که از شرف

در خانه تو مصلح کل دیده برگشود

اى قبله مراد که در برکة السّباع

 شیران به پیش پاى تو آرند سر فرود

قربان دیده اى که به بزم تو فاش دید

 جاى قدوم عیسى و موسى و شیث و هود

قرآن ناطقى تو و قرآن پاک را

 الحق مفسّرى، ز تو شایسته تر نبود

دشمن بدین کلام ستاید ترا که نیست

در روزگار، چون تو به فضل و کمال و جود

شادى به نزد مردم غمدیده نارواست

 جان ها فداى لعل لبت کاین سخن سرود

مدح شما، ز عهده مردم برون بود

 اى خاندان پاک که یزدانتان ستود

از نعمت ولاى شما خاندان وحى

 منّت نهاد بر همگان، خالق و دود

اى پورهادى، اى حسن العسکرى ز لطف

 بپذیر، از «مؤید» دلخسته این درود

 

التماس دعا

نوحه واحد شهادت امام حسن عسکری(ع)

غریب آشنایی ، شهید سامرایی

آقام آقام غریب امام عسکری یا مولا

 

شراره های آهت ، می باره از نگاهت

 

شده نصیب لحظه هات چشای غم گرفته
مثل دل آسمونا دل تو هم گرفته

نداری آشنایی و فقط شده غصـه و غم انیست

گواه قلب خون و آشفتة تو میشه چشای خیست

 

با حال و روز خسته ، با قامتی شکسته
می خونی مثل مادر ، نمازتو نشسته

------------------------------

 

یه عمره بیقراری ، غریب این دیاری

 

دلت آتیش می گیره از شرار زهر غربت
سه ساله بودی که آوردنت به شهر غربت

هر وقت تو کوچه های شهر بی کسی ابری شد آسمونت

آروم آروم اشک چشاتو پاک می کرد بابـای مهـربونت

 

من بمیرم برای اون ، آینه که ترک خورد
سر باباش رو نی بود ، از کوفیا کتک خورد


دانلود سبک : واحد محرم 1387 ، حاج مهدی سلحشور

برای دانلود سبک بر روی لینک بالا کلیک کنید

منبع: وبلاگ در نواحی نوحه (یوسف رحیمی)

 

مصیبت امام عسگری

از پس پرده برون حجت اثنـی عشــر است

یاکه درغرة مه قرص قمر جلوه گر است

بلبل از دوری گل تا سحر امشب به نواست

یا پسر بر سر بالین پـدر نوحـه گـر است

هاتفی گفت که خاموش مگـر بــی خبـری

حسن عسگری امشب به جنـاح سفر است

سر به دامان پسر گـرم سخـن بـا مـعبــود

چهره اش بر اثر زهر جفا پـر گـهـر است

شد برون طایر روحـش ز قفـس سوی جنان

مهدی منتظر از بهر پدر خون جـگـر است

اشعار شهادت امام حسن عسکری(ع)

سوخت از زهر زپـا تـا بـه ســرم آب گردیـده خـدایـا جگــرم
پسرم مهــدی موعـود کجاسـت؟ تا ببینـد که چـه آمـد به سرم
دشـمنـانـم همـه شـادنـد ولـــی گرد غـم ریخـت به روی پسرم
پســرم گریـد و گـویـد همه دم پــدرم ای پـــدرم ای پـــدرم
یــاد تنهــایـی مهــدی هــر دم می رود خـون زدو چشمـان تـرم
طــوطــی بــاغ جنـانـــم امــــا ریخت یا رب به جهـان بال وپرم
از پس مــاه صفــر زهــر جفـــا کـــرد با ختـم رسـل همسـفـرم
پیکرم شمــع صفـت آب شــده قاصـد مــرگ نشـستـه بـه بـرم
آب آریـــد بــرایـم یــــــاران که به دل سخـت فتـاده شـررم
ای خدا یاد لـب خشـک حسیـن ســوزد از زهــر جفـا بیشـتـرم
آن حسینی که سرش هست هنوز بـه سـر نیــزه عیـان در نظــرم
آن حسینی که به قاتل می گفت آب ده آب کـه سـوزد جگـرم
مـن بـه ایـام جـوانـی (مـیـثــم)
بــه گلـسـتـان جنان رهسـپـرم

در شهادت مولایمان امام حسن عسکری (ع)

تسلیت ای حجت ثانی عشریابن الحسن

زود بود از بهر تو داغ پدر یابن الحسن

قلب  بابت  ازشرار زهر دشمن آب شد

سوخت جسم و جانش از پا تا بسریابن الحسن

زود گرد بی کسی بر ماه رخسارت نشست

زود کردی جامه ماتم به بر یابن الحسن

قرنها چشم تو گریان است بر جدت حسین

لحظه لحظه ریختی اشک بصر یابن الحسن

طفل بودی پیش چشمت چشم بابا بسته شد

تو نگه کردی و او زد بال و پر یابن الحسن

مخفی از چشم همه چشم تو بر بابا گریست

سوختی همچون شمع سوزان یابن الحسن

قرنها فریاد زهرا مادرت آید بگوش

از مدینه بین آن دیوار و در یابن الحسن

یوسف زهرا بیا با ما بگو آخر چرا

تربت زهراست مخفی از نظر یابن الحسن

شاعر: حاج غلامرضا سازگار

شعر توسل به امام حسن عسکری (ع)

ای خدایت داده بر خلق دو عالم سروری

ای گدایت را به خیل شهریاران برتری

خاک پایت زهره و خورشید و ماه و مشتری

بار دارد خادمت بر در گه پیغمبری

ماه رویت احمدی و تیغ نطقت حیدری

دست ما و دامن تو یا امام عسگری

----------------------------------------
تو خدا را عبد و معبود و امام مردمی

تو به بزم آسماانیها چراغ انجمی

خود حسن فرزند دلبند علی چهارمی

نجل پاک ده ولی ابن الرضای سومی

هرچه در وصفت بگویم باز داری برتری

دست ماو دامن تو یا امام عسگری

------------------------------------------
دل اگر سینا بود طور تجلایش توئی

آخرین در(گوهر)خدا مهدیست دریایش توئی

آنکه بر عیسی کند روز قیامت سروری

دست ما و دامن تو یا امام عسگری

---------------------------------------------
خط حسن خالت حسن خلقت حسن خویت حسن

پای تا سر حُسن در حُسن و گل رویت حسن

کنیه ات ابن الرضا و نام نیکویت حسن

موی و روی و قد و خط و چشم و ابرویت حسن

حُسنها گشتند در بازار حُسنت منجلی

دست ما و دامن تو یا امام عسگری

منبع : وبلاگ اشعار مذهبی

هتک حرمت به حرمین عسکریین

 این نوحه  به سبک کربلا کربلا  خونده میشه

« حجه ابن الحسن حجه ابن الحسن عجل علی ظهورک یا حجه الله»

دل و دلبر من حجه بن الحسن

بیا که خون دل روان ز دیده ها شد

بیا جان زهرا مددی کن آقا بیابیا که سامره کرببلا شد

ای تب وتاب دل شیدا ابا صالح

ای گل گمشده زهرا اباصالح

« حجه ابن الحسن حجه ابن الحسن عجل علی ظهورک یا حجه الله»

دلا شد مبتلا از غم سامرا ز غربت امام هادی ایها الناس

بر لبم این سخن سر وکار دشمن باشه با دستای ببریده عباس

ما میکنیم سیم دل رو به حضرتش وصل

ما متوسل می شیم امشب به ابالفضل

« حجه ابن الحسن حجه ابن الحسن عجل علی ظهورک یا حجه الله»

صاحب ذوالفقار ای به دلها قرار بیا که خون دل روان ز دیده ها شد

وقت آن رسیده ای فروغ دیده با هم بسازیم حرم قشنگ یار رو

ای شه بی ستاره غریب و تنها 

ای همه دارو ندار دل زهرا

اشعار شهادت امام حسن عسکری (ع)

در این بخش چند تا شعر مداحی از شاعر و مداح با صفای اهل بیت حسن فطرس رو قرار میدم از همه دوستان هم التماس دعا دارم .

پروانه

آمده بالین بابا گوهرِ درّدانه‌ای

بر سر و سینه زند در کنج غربت خانه‌ای

سوخته بال و پرش از غم ولیکن ناتوان

دور شمعِ عسگری پر می‌زند پروانه‌ای

 

داغ

وای که وقتِ شررم آمده

چه بر سرت ای پدرم آمده

سرت به دامنِ غمم نشسته

داغِ رقیه نظرم آمده

 

شیعه

ای یازدهم امام شیعه

ای مفتخر از تو نامِ شیعه

بر سامره و حریمِ پاکت

بر مهدی تو سلامِ شیعه

 

 

بیان

در فصل شهادتت خزانم

گفتن ز غمت نمی‌توانم

آهنگ غریبی تو مولا

آتش شده پای استخوانم

تنها نه به اشک اکتفایی

از دیده سرشک خون روانم

تو ابن غریب، ابا الغریبی

از داغ تو نیمه گشته جانم

در خانه‌ و خانه همچو زندان

مظلوم‌‌ترین تو را بخوانم

آزاد شده ز جورِ دشمن

با زهر جفا، غمت بدانم

فرزند تو هم غریب چون توست

ای سوخته بینِ آشیانم

این ناله که مانده بین سینه

باشد به فدایت ای بیانم

 

عهد

می‌خوام امشب دلم و رها کنم

دل و همراهِ کبوترا کنم

اون و با غصه‌ها آشنا کنم

دلم و عازم سامرا کنم

به سرم زده هوای دیگری

تا بشم زائرِ کوی عسگری

*  *  *

خدا امشب شبِ ماتمِ همه است

شبِ نجوا و دعا و زمزمه است

مهدی صاحب زمان یتیم می‌شه

شب غصه‌‌های عشقِ فاطمه است

می‌خوام امشب با دلم عهدی کنم

با سرشکم کمکِ مهدی کنم

*  *  *

بگم آقاجون غریبی می‌دونم

امشب و دل بی شکیبی می‌دونم

گریه‌ دردِ تو رو درمون می‌کنه

تو که بر دردا طبیبی می‌دونم

خدا امشب عقده‌م و وا می‌کنم

یاریِ یوسفِ زهرا می‌کنم

*  *  *

 

قاب

ای که چون شمع به پیشِ نظرم آب شدی

ای پدر جان تو بگو بهرِ چه بی تاب شدی

مگر از دستِ عدو زهرِ جفا نوشیدی

در میانِ شبِ ماتم زده مهتاب شدی

ای که از سوز عطش در برِ من می‌سوزی

گشتی خاموش مگر تشنه تو سیراب شدی

بسکه پیچیده‌ای از درد در این حجره‌ی سرد

روی دستِ پسرت ای پدرم خواب شدی

دیدم آن لحظه ز من روی چو برگرداندی

خون به لب داشتی و مَحرَمِ خوناب شدی

ای خداوند، قسم بر تو یتیمی سخت است

عاقبت نام من از چوبِ غمش قاب شدی

پدرم مهدیِ گریانِ تو تنها و غریب

در جهان ماند ولی گوهرِِ کمیّاب شدی

 

یتیم

نشسته در کنارِ من، گل زیبای شیدایی

به طفلی با نواهای یتیمی گرمِ غوغایی

ز زهری خورده‌ام سیلی، که رخسارم شده نیلی

ببین چون مادرم زهرا، شده رویم تماشایی

به سنّ‌ کودکی گشتی تو شاهد ظلمِ دشمن را

غریبیِ تو در یادم، که بعد از من تو تنهایی

روی از دیده‌‌ی مردم، به غیبت می‌کنی منزل

تو رمزِ چارده نوری، تو مهدی مرحمِ مایی

همین مردم که زهرِ کین به کامِ خسته‌ام کردند

زمانی ذکرشان گردد، چرا مهدی نمی‌آیی

به فصلِ انتظارِ تو اسیرِ خاک می‌گردند

خیالِ عاشقان تو، شود معراجِ رویایی

قیامت می‌کند هرجا، قیامت ای عزادارم

ز عشق و شور می‌سازی جهانی غرقِ زیبایی

مسیرِ ذوالفقار تو مدینه، کربلا تا شام

تویی که وارث خونِ حسین و حقِ زهرایی

 

                                             ذکر                                              

نوحه گر

مهدی صاحب الزمان بهر بابا نوحه گر شد

یوسف زهرا ببین غرق ماتم خونجگر شد

گلشنِ زهرا خزان

اشکِ مهدی شد روان

یا امام عسگری(3)

سوزد از زهرِ جفا پیکرِ او وامصیبت

مهدیش گریه کنان در برِ او وامصیبت

سامرا ماتمسراست

قلبِ مهدی در عزاست

یا امام عسگری(3)

کشته شد نورِ دلِ آل خاتم تسلیت باد

شد اباصالح یتیم اهلِ عالم تسلیت باد

شد عزای دیگری

از فراق عسگری

یا امام عسگری(3)

 

محزون

سامرا شد بیت الاحزان

چشم زهرا گشته گریان

گوید ای نورِ دو دیده

ای حسن جانم حسن جان

یا ابا المظلوم (3)

آمده مهدیِ دل خون

با دلی غمگین و محزون

از وداعِ آخرینش

عرشیان گردیده مجنون

یا ابا المظلوم (3)

وقتِ هجرانِ حسن شد

کودکش غرقِ مَحَن شد

شیعه چون صاحب زمانم

رخت ماتم را به تن شد

یا ابا المظلوم (3)