قطعه و مفرد
درخشنده
از قدر درخشندگیاش عقل گمان کرد
خورشید زمین گشت و زمین گشت چو خورشید
رباعی و دوبیتی
حسن
این کیست که مدهوش نمای ختن است
صورت چو مه کامل و خورشید تن است
نوریست که تبار زهرا و علیست
از آلِ محمّد است، دوّم حسن است
اشعار عروضی
قلندر
دل بیا و بزن تو فریادی
کن تو از شورِ لحظهها یادی
پرده را از خودت بِدَر ای جان
خوش بخوان نغمهای ز دلشادی
با فرشته به آسمان پر زن
تا بفهمی که دل به حق دادی
با تفکّر کمی تو نجوا کن
تا که عازم شوی بر این وادی
تا ببینی چه کرده نورِ حق
با رخِ حجتش به افرادی
جمله عاشق صفت قلندوار
ذکرِ لبها بود چه میلادی
دستشان جام و قلبشان گوید
جان فدای حسن گلِ هادی
* * *
ساقیا فصل ساغری آمد
شیعیان وقت سروری آمد
آدمی بر خودت تفخّر کن
عاشقان شاهِ دلبری آمد
یک حسن از تبارِ ثارالله
نور چشمِ پیمبری آمد
هر دو شهلا به شب زند طعنه
ماه زیبای حیدری آمد
خنده دارد حُدَیْثِه بر رویش
چون گلِ یاسِ کوثری آمد
بر سر کوچهی دلم دل را
دیدم امشب قلندری آمد
گفتم او را چرا تو سرمستی
گفت میلادِ عسگری آمد
* * *
او که جانِ همه جهان باشد
هر نگاهش چو آسمان باشد
عالِمِ عالَمِ نهان باشد
نورِ چشمانِ عاشقان باشد
گلرخش کرده دیدهها مجنون
هر چه پیر از رخش جوان باشد
هر دو دستش گرفته بابایش
اشک شوق از بَصَر روان باشد
خالِ زیبای هاشمی مَنظَر
بر گلِ گونهاش نشان باشد
حیدر آرَد ملک ز سویِ حق
هدیهاش شمس و کهکشان باشد
از شکوه و مقام او این بس
پورِ او صاحب الزمان باشد
عشق
گلِ باغٍ فاطمه عشقت و از دست نمیدم
قلبِ عاشقم رو من به هرچی که هست نمیدم
عشق و عاشقیِ تو تو این جهان مالِ منه
گریه و شادی تو منشأ احوالِ منه
پیش چشمِ دشمنان فقط میگم حیدریام
همه عالم میدونند که عاشقِ عسگریام
آقا جون دلم میخواد غلام کویت بمونم
تو تموم زندگی مدیحه گویت بمونم
آقا جون تو زندگیم فقط خریدارِ توام
توی هر سنّی باشم بدون که من یارِ توام
این دلِ خستهی من عاشقی یک موی توئه
تموم زندگیام مهدی مهروی توئه
هر چی غیرِ تو باشه از دلِ خود ردّ میکنم
اگه گنبد نداری دلم رو گنبد میکنم
نجوا
باز بوی شور و مستی میرسد
باز نجوا از دو هستی میرسد
باز یاری دیگر از جائی رسید
بر دل و جانم صدا پایی رسید
با عشقی آید از سوی خدا
هر نفس از او دهد بوی خدا
باز صحن دل چراغانی شده
گو به زهرا وقتِ مهمانی شده
باز معشوقی کند پرده دری
کیست آن مولا امامِ عسگری
آمده فرزندی از نسلِ بلور
کار او با سینه ادخال السرور
آمده تا راه را روشن کند
این کویر سینه را گلشن کند
آمده هر دیده را حیران کند
عقدهها با عشوهای درمان کند
آمده تا درد را مرهم کند
مهدیاش را هدیه بر عالم کند
السلام ای پور زیبای علی
السلام ای حجت ربّ جلی
السلام ای گوهرِ اهلِ ولا
السلام ای پادشاهِ سامرا
السلام ای چشمهی عشق و شعور
السلام ای از تو شیعه در غرور
السلام ای لحظههای نابِ عشق
السلام ای باب مهدی بابِ عشق
اشعار نو
در حال آماده سازی ...
ذکر و سرود
سرود
ولایت
روی بامِ ولایت
مرغِ عشقی میخونه
گلِ زیبای زهرا
زده امشب جونه
صفای عشقی ـ گل زهرا
نوای عشقی ـ گلِ زهرا
عسگری هستی ـ گل زهرا
بابای عشقی ـ گل زهرا
به عشق میلادت میخونم عاشقونه
دلم دیگه امشب مالِ صاحب زمونه
عزیزِ دلِ زهرا
سینهام میخواد دلم رو از جا درآره
هدیهای پیش کشِ امام هادی بیاره
* * *
دل به زیرِ پای تو ـ ارباب
به سامرای تو ـ ارباب
تو شاه عالمی حسن
منم گدای تو
* * *
به خماران بگویید
شبِ هم عهدی اومد
همه مستان بیایید
پدرِ مهدی اومد
مست و خموشم ـ گل زهرا
پریده هوشم ـ گل زهرا
فقط به عشقت ـ گل زهرا
باده بنوشم ـ گل زهرا
از غربتت آقا دلِ شیعه به درده
که سامرای تو پُرِ خصمِ نامرده
عزیزِ دلِ زهرا
شیعهها میخوان برای صحنت بمیرند
ضریحِ زیبات و از نامردا بگیرند
* * *
من بر سرِ خوان تو ـ ارباب
فدای جانِ تو ـ ارباب
خدا کنه بیاد دیگه
صاحب زمانِ تو
نگار
شکر خدا که سبزی بهارِ شیعهها اومد
خوشم خوشم که عاقبت نگارِ عاشقا اومد
از همه دلبرا سره
محشره والله محشره
اگه فقط عاشق باشی
دلت رو با خود میبره
یا ابالمهدی السلام (3)
ای دلبرم تا اومدی تو سینهها قدم زدی
با یک نگاه سبزِ خود عمر ما رو رقم زدی
کارِ لبم عبادته
کارِ چشام ارادته
ببینمش کارِ دلم
قیامته قیامته
یا ابالمهدی السلام (3)
اگه یه روز ببینمت خودم رو حاشا میکنم
با چشمای گریه کنم تو رو تماشا میکنم
امروز و فردا نداره
سینه دیگه نا نداره
غنیِ عشقِ تو شدم
فقیری معنا نداره
یا ابالمهدی السلام (3)
یا امام عسگری (2)
منبع : وبلاگ حسن فطرس