تقاص
بگیر از دشمن ظالم تقاصم
خدا از دست هارون کن خلاصم
آزار
مرغِ قفسی راحتیاش بیشتر از من
چون کس دگر آزار نمیداد تنش را
رباعی و دوبیتی
الهی
کاش رضایم برسد در برم
تا که شود مرحمِ چشمِ ترم
پای به غل، عقده و خون در گلو
وای الهی نرسد مادرم
دشنام
همه عمرم به زندانها سپر شد
نگاهم ماند بر ره بی اثر شد
مرا زنجیر و غل از پا نینداخت
ز دشنام عدو عمرم به سر شد
مهیب
بدان معصومه جان بابا غریب است
رضا جان بی تو این دل بی شکیب است
به بالینم نیایید ای عزیزان
که جای من سیه چالی مهیب است
باب الحوائج
غمت دانم هزاران دسته بوده
تنت موسی بن جعفر خسته بوده
تو را باب الحوائج خواندهاند چون
که عمری در به رویت بسته بوده
اشعار عروضی
شکوه
از جفای تو فلک شکوه شد آغاز، مرا
مکن آزار در این مانده نفس باز، مرا
ای فلک این همه جان و تنِ من آزردی
من رضایم ز تو امّا تو رها ساز، مرا
روزهایم همه شب کردی و شبها همه تار
بیش از این در محن و غصه مینداز، مرا
بی وفایی تو بسیار شد آخر بس کن!
با غل و سِلسِل و زنجیر مکن ناز، مرا
باز کن بند از این مرغِ زمین افتاده
مددی کن تو در این لحظهی پرواز، مرا
با تنِ زخمی و رنجور چگونه بروم؟
مادر غمزدهام میکند آواز، مرا
رسم میهمانی زریهی زهرا این است
تن گلگون، دلِ پر خون، لبِ پر راز، مرا
تسخیر
قسم بر نالههای زخم و زنجیر
دلم را کردهای از ماتمت پیر
قسم بر سجدههای کُنجِ زندان
غریبیات شده در سینه چون تیر
از این زندان به آن زندان روانه
ز دستِ زندگی آخر شدی سیر
جهانْ کوچک به پیشِ غصههایت
یکی دردِ تو را کی شرح و تصویر؟
شده چشمم به پشتِ اشک زندان
بیا دست منِ افتاده را گیر
ضریحت را ندیدم وادریغا
کنم ناله از این احوال و تقدیر
بیا موسی بن جعفر از سرِ لطف
دلم را با نگاهی کن تو درگیر
دلم را بر ضریحت چون دخیلی
ببند و با ولایت کن تو تسخیر
ناسزا
لحظهی آخرم شده، تو کُنجِ زندانِ مهیب
خدا براتون نکنه، عمری به این سختی نصیب
وقتی در و باز میکنن پرندهی کُنج قفس
با آب و دونه میگیره هم یه امید هم یه نفس
وقتی کسی برای من درِ قفس وا میکنه
ضربهی تازیانهاش تنم رو غوغا میکنه
زندونای فراوونی، شکسته پیشِ صبرِ من
گمون کنم این آخری، باشه محلِ قبرِ من
شکنجههای این محل، با همه خیلی فرق داره
همش کنار، فقط یکیش، آتیش به قلبم میزاره
شکنجهگر تا میرسه، از رازِ یک جفا میگه
با ضربهی شلاقِ خود، مادر و ناسزا میگه
من که در این زندون غم، روی زمین مونده سرم
پروانه شمعِ علی، پیش مرگِ عشقِ مادرم
اشعار نو
در حال آماده سازی ...
ذکر و سرود
کویرِ عذاب
سوختم از زهرِ جفا ـ وای وای
ز دشمنان بی وفا ـ وای وای
من که غریبم آشنایم بیا
شرح تمامِ عقدههایم بیا
سرم به خاک است و به دامن بگیر
غریبتر از منی رضایم بیا
سوختم از زهرِ جفا ـ وای وای
ز دشمنان بی وفا ـ وای وای
حلقهی زنجیر تنم خورده است
ساق من از زجرِ غل آزرده است
بیا ببین کُنجِ کویرِ عذاب
گل وجودم که چه پژمرده است
سوختم از زهرِ جفا ـ وای وای
ز دشمنان بی وفا ـ وای وای
وای که دشمن چه به روزم نشاند
زخمِ جنایت به تن و جان کشاند
کینهی بابای غریبم علی
زهرِ عدوات به دلِ من چشاند
سوختم از زهرِ جفا ـ وای وای
ز دشمنان بی وفا ـ وای وای
یا اُمّی
مردِ غریبی ـ تنهای تنها
سر را نهاده ـ بر خاکِ غمها
گویا که بر لب زمزمه دارد
ذکرِ یا امّی فاطمه دارد
موسی بن جعفر ـ حضرت کاظم (3)
او عقدههایش ـ فوق زمان است
گریانِ هجرش ـ نه آسمان است
بنگر به زندان گشته زمینگیر
جسمِ شهیدِی در غل و زنجیر
موسی بن جعفر ـ حضرت کاظم (3)
افتاده از پا ـ مسموم و مسجون
دل از غمش شده ـ همواره مجنون
در کُنجِ زندان نورِ دو عین است
او از تبارِ پاکِ حسین است
موسی بن جعفر ـ حضرت کاظم (3)
نشانه
لحظهی پر کشیدنت ـ دلم شده دریایِ خون
بذار برات گریه کنم ـ خیلی غریبی آقا جون
کشیده از وجودم آتش زبونه
دلم امشب ضریحت را کرده بونه
یه غم از تو جهان را کرده دیوونه
غل و زنجیر به جسمت داره نشونه
یا مظلوم ـ یا مظلوم ـ یا مظلوم ـ یا مظلوم (وآآآآی)
ای که تو بودی همه عمر ـ همنشین و مهمونِ غم
رو تخته جسم اطهرت ـ بیرون شد از زندونِ غم
شده عالم ز هجرت در سوگواری
دلِ شیعه شده غرقِ بی قراری
بگرید بر چنین غم موسی بن جعفر
به پشت در رضا و معصومه داری
یا مظلوم ـ یا مظلوم ـ یا مظلوم ـ یا مظلوم (وآآآآی)
ببین تو مجلس عزات ـ دارم چه شور و چه حالی
باب الحوائج امشب و ـ ردّم نکن دستِ خالی
ببر روحِ مرا در عشقت فنا کن
وجودم را ز آقائیت با صفا کن
گره افتاده در کارم ای طبیبم
مرا را جونِ رضایت حاجت روا کن
یا مظلوم ـ یا مظلوم ـ یا مظلوم ـ یا مظلوم (وآآآآی)
شور و بحر طویل
موسی بن جعفر ـ مدد مدد (4)